۱۳۸۷-۱۱-۲۹

آثار حضرت بهاءالله: قسمت هایی از تجلیّات مبارک

آثار حضرت بهاءالله: قسمت هایی از تجلیّات مبارک

تجلّی اوّل که از آفتاب حقیقت اشراق نمود معرفت حق جلّ جلاله بوده و معرفت سلطان قِدَم حاصل نشود، مگر به معرفت اسم اعظم. اوست مکلّم طور که بر عرش ظهور ساکن و مستویست و اوست غیب مکنون و سرّ مخزون. کتب قبل و بعد الهی به ذکرش مزین و به ثنایش ناطق بِهِ نصب عَلَم العلم فی العالم و ارتفعت رایة التّوحید بین الامم.

لقاء اللّه حاصل نشود مگر به لقاء او. به او ظاهر شد آنچه که ازل الآزال مستور و پنهان بوده انّه ظَهَرَ بالحقّ و نَطَقَ بکَلمةٍ اِنصَعقَ بِها مَن فی السّموات و الارض اِلّا مَن شآءَ اللّه. ایمان باللّه و عرفان او تمام نشود مگر به تصدیق آنچه از او ظاهر شده و همچنین عمل به آنچه امر فرموده و در کتاب از قلم اعلی نازل گشته.

منغمسین بحر بیان باید در کلّ حین به اوامر و نواهی الهی ناظر باشند اوامرش حِصنِ اعظمست از برای حفظ عالم و صیانت اُمم. نوراً لِمَن اَقَرّ و اَعترف و ناراً لِمَن اَدبر و اَنکر.

تجلّی دوّم استقامت بر امراللّه و حبّه جلّ جلاله بوده و آن حاصل نشود مگر به معرفت کامل و معرفت کامل حاصل نشود مگر به اقرار به کلمه بارکَهُ یفعَلُ ما یشآء. هر نفسی به این کلمه علیا تمسّک نمود و از کوثر بیان مودع در آن آشامید او خود را مستقیم مشاهده نماید به شأنی که کتب عالم او را از اُمّ الکتاب منع نکند. حَبّذا هذا المَقام الاَعلی و الرّتبة العُلیا و الغایة القُصوی.

یا علی قبل اکبر، در پستی مقام مُعرضین تفکّر نما. کل به کلمۀ انّهُ هُوَ مَحمودٌ فی فِعلِهِ وَ مُطاعٌ فی اَمرِهِ ناطقند، مع ذلک اگر به قدر سمّ ابره مخالف نفس و هوی ظاهر شود، اعراض نمایند. بگو بر مقتضیاتِ حکمتِ بالغۀ الهیه، احدی آگاه نه. اِنّه لَو یَحکَمُ عَلَی الاَرضِ حُکم السّمآء لَیسَ لِاَحَدِ اَن یَعتَرضُ عَلیهِ. هذا ما شَهِدَ بِهِ نُقطَةُ البَیان فیما اَنزَلَهُ بالحَقِّ مِن لَدَی اللّهِِ فالِقُ الاَصباح.

تجلّی سوّم علوم و فنون و صنائع است. علم به منزلۀ جناح است از برای وجود و مِرقات است از برای صعود. تحصیلش بر کل لازم و لکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند، نه علومی که به حرف ابتدا شود و به حرف منتهی گردد. صاحبان علوم و صنائع را حقّ عظیم است بر اهل عالم . یَشهَدُ بِذلکَ اُمّ البَیان فی المَآب نعیماً لِلسّامِعین.
فی الحقیقه کنزِ حقیقی از برای انسان، علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط. کذلک نَطَقَ لِسانُ العَظمَةِ فی هذا السِّجنِ العظیم.

تجلّی چهارم در ذکر اُلوهیّت و رُبوبیّت و امثال آنست. اگر صاحب بصر در سدره مبارکۀ ظاهره و اثمارش نظر نماید، انّها تغنیه عن دونها و یعترف بما نطق به مُکلّم الطّور عَلی عَرش الظّهور. یا علی قبل اکبر ذکّر النّاس بآیات ربّک و عرّفهم صراطه المستقیم و نبأه العظیم.

بگو ای عباد اگر از اهل عدل و انصافید، تصدیق می نمائید آنچه را که از قلم اعلی جاری شده. اگر اهل بیانید، بیان پارسی شما را راه نماید و کفایت کند و اگر اهل فُرقانید، در تجلّی و ندای سدره از برای ابن عمران تفکّر نمائید.

سبحان اللّه گمان آنکه عرفان در ظهور حق کامل و بالغ شده و به غایت قصوی رسیده! حال معلوم می شود عرفان نزد معرضین تنزّل نموده و نابالغ مانده.

یا علی آنچه از شجر پذیرفتند از دره وجود نمی پذیرند. بگو ای اهل بیان از روی نفس و هوی تکلّم منمائید. اکثر احزاب عالم مقرّند به کلمه مبارکه که از شجر ظاهر شد. لعمر اللّه اگر ذکر مبشّر نبود هرگز این مظلوم به آنچه سبب اضطراب و هلاکت جهّال است ،تکلّم نمی نمود.

در اوّل بیان در ذکر ذکرِ من یظهره اللّه جلّ ظهوره می فرماید: "الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ کل شئ و انّ ما دونی خلقی. ان یا خلقی ایای فاعبدون." و همچنین در مقام دیگر عند ذکر من یظهر می فرماید: "انّنی انا اوّل العابدین." حال باید در عابد و معبود تفکّر نمود شاید عباد ارض به قطره از بحر عرفان فائز گردند و مقام ظهور را ادراک نمایند. انّه ظهر و نطق بالحقّ طوبی لمن اقرّ و اعترف و ویل لکلّ منکر بعید.

یا ملأ الارض اسمعوا نداء السّدرة الّتی احاط علی العالم ظلّها و لا تکونوا من جبابرة الارض الّذین انکروا ظهور اللّه و سلطانه و کفروا بنعمته الا انّهم من الصّاغرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین. البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی من معک و یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الحمید.

ماخذ: کتاب اشراقات و چند لوح دیگر از حضرت بهاءالله، صص 201- 205

۱۳۸۷-۱۱-۲۲

لوح مبارک حضرت عبدالبهاء

لوح مبارک حضرت عبدالبهاء:

"هوالله
ای عبادِ حق و اماءِ رحمن،

عشق ز اوّل سرکش و خونی بُوَد
تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد

از لوازم حبّ صادق، تحمل بلایا و مِحَن سابق و لاحِق است. عاشق مفتون همواره آغشته به خون است و مشتاق دیدار همیشه آوارۀ دیار. فَنِعمَ ما قال:

عاقلان خوشه چین از سِرّ لیلی غافلند
کین کرامت نیست جز مجنونِ خرمن سوز را

لهذا در جمیع قرون و اعصار، ابرار، هدفِ تیر بلا بودند و مقتولِ سیف جفا. گاهی جام بلا نوشیدند و گهی سمّ جفا چشیدند و دمی آسایش و راحت ندیدند و نَفَسی در بستر عافیت نیارمیدند؛ بلکه عقوبت شدید دیدند و بار محنت هر یزید کشیدند و در سجن و زندان دل از جهان و جهانیان بریدند. لهذا اکثر اولیای الهی در مشهد فدا شهید گردیدند.

صبح هُدی، حضرت اعلی در افقِ فدا افول فرمود؛ حضرت قدّوس به دلبر شهادت کبری، مانوس شد؛ جناب باب در قربانگاهِ عشق فتح باب نمود؛ حضرت وحید در میدان جانبازی، فرید گشت؛ جناب زنجانی در دشتِ بلا قربانی شد؛ حضرت سلطان الشهدا به مشهد فدا شتافت؛ جناب محبوب الشهدا در قربانگاهِ الهی بشارت کبری یافت؛ حضرت اشرف در معرض شهادت به شَرَف عظیم مشرّف گشت؛ حضرت بدیع در مورد فنا سُبحانَ رَبّیَ الاَبهی گفت؛ شهدای ارض "یاء" (یزد) صهبای شهادت کبری را به نهایت حلاوت نوشیدند، شهدای شیراز در میدان عشق با نغمه و آواز جانبازی نمودند. کشتگان دشت نیریز از جام لبریز سرمست گشتند؛ شهدای تبریز در میدان جانفشانی شوری انگیختند و رستخیزی نمودند؛ جانبازان مازندران ربّ اختِم عَلَینا هذِهِ الکأسَ الطّافحةَ بِالرّحیق فریاد نمودند؛ شهدای اصفهان به نهایت روح و ریحان جانفشانی کردند.

خلاصه، نوکِ خاری نیست کز خون شهیدان سرخ نیست و ارضی نیست که به دَمِ عاشقان رنگین نگردید. مقصود این است تا بدانید که تحمّل بلایا و محن و شهادت در سبیل ذوالمِنَن از آئین دیرین عاشقان است و منتهی آرزوی مشتاقان.

پس شکر کنید خدا را که از این ساغر، جرعه ای نوشیدید و از بلایای سبیل آن دلبر، سمّ قاتلی چشیدید. این زهر نه، شهد و شِکر است و این تلخ نه، قندِ مکرّر است... در هر دم باید صد شکرانه نمود که مورد بلا در سبیل هُدی شُدید و معرض جفا حبّاً بِحَضرت کبریا گردیدید. عاقلان از حلاوت این کأس، بی خبر و عاشقان از نشئۀ این باده، سرمست و پر طرب.

هر دیدۀ بینا که روی آن دلبر رعنا دید، آشفته گردید جانفشانی نمود و هر گوش شنوا که آن نغمۀ ربّانی بشنید، مستمع از فرط طرب جانبازی فرمود.

پروانۀ عشق، حول سراج الهی بال و پر بسوزد و سمندر حب در آتش عشق برافروزد. مرغ بیگانه را از حرارت این آتش بهره و نصیب نه و طیر ترابی را در این دریای الهی خوض و شنایی نیست. الحمدلله شما ماهیان این دریائید و مرغان این صحرا و پروانه های این شمع و بلبلان این چمن و عَلَیکُمُ البَهاء الاَبهی. ع ع"


مأخذ: مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 6، ص 127

۱۳۸۷-۱۱-۰۸

الواح حضرت بهاءالله: آغاز گفتار، ستایش پروردگار است.

الواح حضرت بهاءالله: آغاز گفتار، ستایش پروردگار است.

آغاز گفتار، ستایش پروردگار است.
ای بندگان! چشمه‌های بخشش یزدانی در جوش است از آن بنوشید، تا به یاری دوست یکتا از خاک تیره پاک شوید و به کوی دوست یگانه در آئید. از جهان بگذرید و آهنگ شهر جانان نمائید.

ای بندگان! آتش پرده سوز، بر افروختۀ دست من است، او را به آب نادانی میفسرید. آسمان ها نشان های بزرگی منست، به دیده پاکیزه در او بنگرید و ستاره ها گواه راستی منند، به این راستی گواهی دهید.

ای بندگان! دیدن، به دیده بوده و شنیدن به گوش. هر که در این روز فیروز، آواز سروش را نشنید، دارای گوش نبوده و نیست. گوش نه گوشی است که به دیده از آن نگرانی. چشم نهان باز کن تا آتش یزدان بینی و گوش هوش فرا دار تا گفتار خوش جانان بشنوی.

ای بندگان! اگر درد دوست دارید، درمان پدیدار. اگر دارای دیدۀ بیننده اید، گل روی یار در
بازار نمودار. آتش دانائی بر افروزید و از نادان بگریزید. اینست گفتار پروردگار جهان.

ای بندگان! تن بی روان، مرده است و دل بی یاد یزدان، پژمرده. پس به یاد دوست بیامیزید و از دشمن بپرهیزید. دشمن شما چیزهای شما است که به خواهش خود آن را یافته اید و نگاه داشته‌اید و جان را به آن آلوده اید. جان برای یاد جانان است آن را پاکیزه دارید، زبان برای گواهی یزدان است آن را به یاد گمراهان میالائید.

ای بندگان! به راستی می گویم : راستگو کسی است که راه راست را دیده. و آن راه یکی است و خداوند آن را پسندیده و آماده نموده. و این راه در میان راه ها مانند آفتاب جهانتاب است در میان ستارگان، هر کس به این راه نرسیده، آگاه نه و بی راه بوده. اینست سخن یکتا خداوند بی مانند.

ای بندگان! روزگار، بنگاه دیوان است، خود را از نزدیکی او نگاه دارید. دیوان، گمراهانند که در خوابگاه فراموشی با کردار تباه آرمیده اند. خواب آن ها، خوشتر از بیداری است و مردن آنها، دلکش تر از زندگی.

ای بندگان! نه هر تن دارای روان است و نه هر کالبد دارای جان. امروز دارای روان، تنی است که به جان آهنگ کوی جانان نموده. انجام هر آغاز امروز است، خود را کور مکنید، دوست یکتا نزدیک است، خود را دور منمائید.

ای بندگان! تن های شما مانند نهالهای باغستان است و از بی آبی نزدیک به خشکی است. پس به آب آسمانی که از ابر بخشش یزدانی روانست تازه نمائید. گفتار را کردار باید. هر که گفتار را پذیرفت مَرد کردار اوست و گر نه مُردار بِه از اوست.

ای بندگان! سخن دوست شیرین است، کو کسی که بیابد؟ کجاست گوشی که بشنود؟ نیکو است کسی که امروز با دوست پیوندد و از هر چه جز اوست، در رهش بگذرد و چشم پوشد تا جهان تازه بیند و به مینوی پاینده راه یابد.

پروردگار جهان می فرماید:
ای بندگان! از خواهش های خود بگذرید و آنچه من خواسته‌ام آن را بخواهید. راه بی راهنما نروید و گفتار هر راه نما را نپذیرید. بسیاری از راهنمایان گمراهانند و راه راست را نیافته اند. راهنما کسی است که از بند روزگار، آزاد است و هیچ چیز او را از گفتار راست باز ندارد.

ای بندگان! راستی پیشه کنید و از بیچارگان رو برمگردانید و نزد بزرگان مرا یاد نمائید و مترسید.

ای بندگان! از کردار بد پاک باشید و به گفتار پروردگار رفتار کنید. اینست سخن خداوند یکتا.

مأخذ: دریای دانش، چاپ هند 1985، صص 32-35

۱۳۸۷-۱۰-۰۸

الواح حضرت بهاءالله: لوح مانکچی صاحب

الواح حضرت بهاءالله: لوح مانکچی صاحب

به نام خداوند یکتا

ستایش بینندۀ پاینده‌ای را سزا است که به شبنمی از دریای بخشش خود آسمان هستی را بلند نمود و به ستاره های دانائی بیاراست و مردمان را به بارگاه بلند بینش و دانش راه داد و این شبنم که نخستین گفتار کردگار است، گاهی به آب زندگانی نامیده می شود چه که مردگان بیابان نادانی را زنده نماید؛ و هنگامی به روشنائی نخستین. و این روشنی که از آفتاب دانش هویدا گشت، چون بتابید جنبش نخستین، نمودار و آشکار شد و این نمودارها از بخشش دانای یکتا بوده .اوست داننده و بخشنده و اوست پاک و پاکیزه از هر گفته و شنیده.

بینائی و دانائی گفتار و کردار را دست از دامن شناسائی او کوتاه. هستی و آنچه از او هویدا این گفتار را گواه. پس دانسته شد نخستین بخشش کردگار، گفتار است و پاینده و پذیرنده او، خِرَد. اوست دانای نخستین در دبستان جهان و اوست نمودار یزدان. آنچه هویدا از پرتو بینائی اوست و هر چه آشکار، نمودار دانائی او. همۀ نامها نام او و آغاز و انجام کارها به او.

نامۀ شما در زندان به این زندانی روزگار رسید. خوشی آورد و بر دوستی افزود و یاد روزگار پیشین را تازه نمود. سپاس دارای جهان را که دیدار را در خاک تازی روزی نمود. دیدیم و گفتیم و شنیدیم. امید چنان است که آن دیدار را فراموشی از پی در نیاید و گردش روزگار یاد او را از دل نبرد و از آنچه کِشته شد گیاه دوستی بروید و در انجمن روزگار سبز و خرم و پاینده بماند.

اینکه از نامه های آسمانی پرسش رفته بود، رگ جهان در دست پزشک دانا است، درد را می بیند و به دانائی درمان می کند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید.

دیده می شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از بادۀ خودبینی سرمست شده اند، پزشک دانا را از او باز داشته اند. اینست که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند. نه درد می دانند نه درمان می شناسند. راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند. بشنوید آواز این زندانی را. بایستید و بگوئید، شاید آنانکه در خوابند بیدار شوند.

بگو ای مردگان! دست بخشش یزدانی آب زندگانی می دهد، بشتابید و بنوشید. هر که امروز زنده شد هرگز نمیرد و هر که امروز مُرد هرگز زندگی نیابد.

دربارۀ زبان نوشته بودید، تازی و پارسی هر دو نیکو است. چه که آنچه از زبان خواسته اند، پی بردن به گفتار گوینده است و این از هر دو می آید. و امروز چون آفتاب دانش از آسمان ایران، آشکار و هویدا است هر چه این زبان را ستایش نمائید سزاوار است.

ای دوست! چون گفتار نخستین در روز پسین به میان آمد، گروهی از مردمان آسمانی آواز آشنا شنیدند و به آن گرویدند. و گروهی چون کردار برخی را با گفتار، یکی ندیدند از پرتو آفتاب دانائی دور ماندند.

بگو ای پسران خاک! یزدان پاک می فرماید: آنچه در این روز پیروز شما را از آلایش پاک نماید و به آسایش رساند، همان راه، راه منست. پاکی از آلایش، پاکی از چیزهائی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد. و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است اگر چه نیک باشد.

و آسایش هنگامی دست دهد که هر کس خود را نیک خواه همهء روی زمین نماید. آنکه او آگاه، این گفتار را گواه که اگر همه مردمان زمین به گفتۀ آسمانی پی می بردند هرگز از دریای بخشش یزدانی بی بهره نمی ماندند. آسمان راستی را روشن تر از این، ستاره ای نبوده و نیست.

نخستین گفتار دانا آنکه، ای پسران خاک! از تاریکی بیگانگی به روشنی خورشید یگانگی روی نمائید، اینست آن چیز که مردمان جهان را بیشتر از همه چیزها بکار آید. ای دوست! درخت گفتار را خوشتر از این برگی نه و دریای آگاهی را دلکش تر از این گوهر نبوده و نخواهد بود.

ای پسران دانش! چشم سر را پلک به آن نازکی از جهان و آنچه در اوست بی بهره نماید، دیگر پرده آز، اگر بر چشم دل فرود آید، چه خواهد نمود. بگو ای مردمان! تاریکی آز و رشک روشنائی جان را بپوشاند، چنانکه ابر روشنائی آفتاب را. اگر کسی به گوش هوش، این گفتار را بشنود پرِ آزادی بر آرد و به آسانی در آسمان دانائی پرواز نماید.

چون جهان را تاریکی فرا گرفت، دریای بخشش به جوش آمد و روشنائی هویدا گشت تا کردارها دیده شود. و این همان روشنی است که در نامه های آسمانی به آن مژده داده شد. اگر کردگار بخواهد، دلهای مردمان روزگار را به گفتار نیک پاک و پاکیزه کند و خورشید یگانگی بر جانها بتابد و جهان را تازه نماید.

ای مردمان! گفتار را کردار باید، چه که گواه راستی گفتار، کردار است و آن بی این، تشنگان را سیراب ننماید و کوران را درهای بینائی نگشاید.

دانای آسمانی می فرماید: گفتار درشت به جای شمشیر دیده می شود و نرم آن، به جای شیر، کودکان جهان ازین به دانائی رسند و برتری جویند.

زبان خرد می گوید هر که دارای من نباشد، دارای هیچ نه. از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بینش و دریای دانش. پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راه دیده بنمایم و منم شاهباز دست بی نیاز که پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم.

دوست یکتا می فرماید: راه آزادی باز شده، بشتابید و چشمه دانائی جوشیده، از او بیاشامید. بگو ای دوستان ! سراپردۀ یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار. به راستی می گویم، هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید، او پسندیدۀ آفریننده بوده و هست.

بگو ای مردمان! در سایه داد و راستی، راه روید و در سراپردۀ یکتائی در آئید.

بگو ای دارای چشم! گذشته، آینۀ آینده است، ببینید و آگاه شوید، شاید پس از آگاهی، دوست را بشناسید و نرنجانید. امروز بهترین میوۀ درخت دانائی، چیزی است که مردمان را بکار آید و نگاهداری نماید.

بگو زبان، گواهِ راستی من است، او را به دروغ میالائید. و جان، گنجینۀ راز من است، او را به دستِ آز، مسپارید. امید چنان است که در این بامداد که جهان از روشنی های خورشید دانش، روشن است به خواست دوست پی بریم و از دریای شناسائی بیاشامیم.

ای دوست! چون گوش کمیاب است، چندی است که خامه در کاشانۀ خود خاموش مانده. کار به جائی رسیده که خاموشی از گفتار، پیشی گرفته و پسندیده تر آمده.

بگو ای مردمان! سخن به اندازه گفته می شود، تا نو رسیدگان بمانند و نورستگان برسند. شیر به اندازه باید داد تا کودکان جهان به جهان بزرگی در آیند و در بارگاه یگانگی جای گزینند.

ای دوست، زمین پاک دیدیم تخمِ دانش کِشتیم، دیگر تا پرتو آفتاب چه نماید، بسوزاند یا برویاند؟

بگو امروز به پیروزی دانای یکتا، آفتاب دانائی از پس پرده جان بر آمد و همه پرندگان بیابان از بادۀ دانش مَستند و به یاد دوست خُرسند. نیکو است کسی که بیاید و بیابد.

اَی رَبّ أستَغفرکَ بلِسانی و قَلبی و نَفسی و فُؤادی و روحی و جَسدی و جِسمی و عَظمی و دَمی و جِلدی، و إنّک أنتَ التّوّاب الرّحیم.
و أستغفرک یا إلهی باستغفارِ الّذی بهِ تهبّ روائحَ الغُفران عَلی أهل العصیان و بهِ تُلبس المذنبین مِن رداء عفوک الجمیل.

و أستغفرکَ یا سُلطانی باستغفار الّذی به یظهر سُلطان عَفوک و عِنایتک و به یَستَشرق شمسُ الجود و الافضال علی هیکل المُذنبین.

و أستغفرک یا غافری و موجدی باستغفار الّذی به یسر عَنّ الخاطئون الی شطر عفوک و احسانک و یقومنّ المریدون لدی باب رحمتک الرّحمن الرّحیم.

و أستغفرک یا سیّدی باستغفار الّذی جعلتَه ناراً لتُحرق کلّ الذّنوب و العصیان عن کلّ تائبٍ راجعٍ نادمٍ باکیٍ سلیمٍ و به یطهُر اجساد المُمکِنات عَن کُدورات الذّنوب و الآثام و عَن کُلّ ما یَکرهه نَفسُک العزیز العلیم.

مأخذ: دریای دانش، موسسه مطبوعات امری هند، چاپ 1985، صص 2- 10
-------------------------
یادداشت ها:

لوح مانكچی صاحب

صفحات 2 تا 10 كتاب به لوح مانكجی صاحب اختصاص دارد. وی یك زرتشتی هندی و سرپرست زرتشتیان ایران بود. درسفری كه از هند به ایران داشت حضرت بهاءالله را در بغداد ملاقات كرد ولی سؤالاتش را مدت ها بعد از طهران به حضور آن حضرت فرستاد و همان گونه كه در متن لوح آمده، نامه اش در زندان عكا دریافت شد و به سال 1878میلادی (1295ه ق) در پاسخ به سؤالات او، این لوح صادر شد.

مانكجی صاحب با طرح برخی اصول اعتقادات و احكام ادیان اسلام، مسیحیت، یهودی، زرتشتی وهندو و توجه به وجوه تفاوت تعالیمشان ازدرستی و نادرستی هریك سؤال نموده است. حضرت بهاءالله در پاسخ وی به علت ظهور پیامبران و وجود این تفاوت ها اشاره می فرمایند: «رگ جهان دردست پزشك داناست. درد را می بیند و به دانائی درمان می كند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر.»

آن حضرت مانكجی صاحب را راهنمایی می كنند كه تعالیم پیامبران با توجه به شرائط زمان ظهورشان مناسب بوده است ولی به تدریج با تغییر وضعیت، در آن ها اختلاف ایجاد شده؛ سپس با اشاره به عصر حاضر راهنمائی می نمایند: « دیده می شود گیتی را دردهای بیكران فرا گرفته و او را بر بستر ناكامی انداخته، مردمانی كه از باده خودبینی سرمست شده اند؛ پزشك دانا را از او بازداشته اند» كه ضروری است برای درمان این امراض به توصیه های پزشك دانا توجه شود.

همچنین انسان ها را به پاكی از آلودگی ها یعنی پسندیدن گفتار و اعمال خود، حتی اگر پسندیده باشد، سفارش می كنند و كلید دست یابی به آسایش را در این «كه هركس خود را نیك خواه روی زمین نماید» معرفی كرده؛ از انسان ها می خواهند چون «سراپرده یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یكدیگر را» مبینند؛ زیرا همه نفوس مثل میوه های یك درخت وبرگ های یك شاخه هستند. دراین لوح مطالب دیگری نیز وجوددارد ازجمله، زبان نباید به دروغ آلوده شود؛ زیرا وظیفه اش گواهی دادن به حقیقت الهی است و سخن باید به اندازه گفته شود تا افرادی كه امكان فهم آن را ندارند ومثل طفل خردسال هستند، تدریجاً به معانی آن پی برند.

حضرت بهاءالله به مانكجی صاحب كه درخواست كرده بود، پاسخ سؤالاتش به فارسی داده شود؛ فرموده اند، عربی و فارسی هر دو خوب است؛ زیرا آن چه از زبان خواسته اند پی بردن به گفتار گوینده است و این از هر دو لسان برمی آید ولی«امروز چون آفتاب دانش ازآسمان ایران آشكار و هویدا است هرچه این زبان را ستایش نمائید سزاوار است» اگر چه این لوح به زبان فارسی می باشد ولی درانتهای آن ، مناجاتی به عربی نازل شده است.

منبع متن یادداشت: سایت نقطه نظر
http://www.noghtenazar.com/index.php?Itemid=26&id=172&option=com_content&task=view

۱۳۸۷-۰۹-۱۵

الواح حضرت بهاءالله: لوح شکّر شکن

الواح حضرت بهاءالله: لوح شکّر شکن

هوالعلیّ الاعلی

شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ)

مکتوب آن جناب بر مکمن فنا واصل و بر مخزن تسلیم و رضا وارد و آنچه مسطور شد، منظور گشت و هر چه مذکور آمد، صحیح و درست. و لکن مُحبّان کوی محبوب و مُحرمان حریم مقصود، از بلا پروا ندارند و از قضا، احتراز نجویند. از بحر تسلیم، مرزوقند و از نهر تسنیم، مشروب. رضای دوست را به دو جهان ندهند و قضای محبوب را به فضای لامَکان تبدیل ننمایند.

زهر بلیّات را چون آب حیات بنوشند و سمّ کشنده را چون شهد روح بخشنده، لاجُرعه بیاشامند. و در صحراهای بی آبِ مهلک، به یاد دوست، موّاجند و در بادیه های مُتلِف، به جان فشانی، چالاک.

دست از جان برداشته اند و عزم جانان نموده اند. چشم از عالم بر بسته اند و به جمال دوست گشوده اند. جز محبوب، مقصودی ندارند و جز وصال، کمالی نجویند. به پَر توکّل پرواز نمایند و به جناح توسّل طیران کنند. نزدشان شمشیر خونریز از حریر بهشتی محبوب تر است و تیرِ تیز از شیر اُمّ، مقبول تر.

زنده دل باید در این ره صد هزار
تا کند در هر دمی صد جان نثار

دست قاتل را باید بوسید و رقص کنان آهنگ کوی دوست نمود. چه نیکوست این ساعت و چه ملیح است این وقت که روح معنوی سر جان افشانی دارد و هیکل وفا، عزم معارج فنا نموده. گردن برافراختیم و تیغ بی دریغ یار را به تمام اشتیاق، مشتاقیم. سینه را سپر نمودیم و تیر قضا را به جان محتاجیم. از نام، بیزاریم و از هر چه غیر اوست، در کنار.

فرار اختیار نکنیم و به دفع اغیار نپردازیم. به دعا، بلا را طالبیم تا در هواهای قدسِ روح پرواز کنیم و در سایه های شجر اُنس، آشیان سازیم و به مُنتهی' مقاماتِ حُبّ، منتهی گردیم.

از خَمرهای خوش وصال بنوشیم و البته این دولت بی زوال را از دست ندهیم و این نعمت بی مثال را از کف نگذاریم. و اگر در تراب مستور شویم ، از جَیبِ رحمت رَبُّ الاَرباب سر بر آریم.

این اصحاب را بلا فنا نکند و این سفر را قدم طی ننماید و این وَجه را پرده، حجاب نشود. بلی این معلوم است که با این همه دشمن داخل و خارج که عَلَم اختلاف برافراخته اند و به کمال جدّ در دفع این فقرا کمر بسته اند، البته به قانون عقل باید احتراز نمود و از این ارض بلکه از روی زمین فرار اختیار کرد و لیکن به عنایت الهی و تائید غیب نامتناهی، چون شمس، مُشرقیم و چون قمر، لائح. بر مَسند سکون، ساکنیم و بر بساط صبر، جالس.

ماهی معنوی از خرابی کشتی چه پروا دارد و روح قدسی از تباهی تن ظاهری چه اندیشه نماید. بل تن این را زندان است و کشتی آن را سجن. نغمۀ بلبل را بلبل داند و لحن آشنا را آشنا شناسد.

باری ایّام قبل را ناظر باشید که به خاتم انبیاء و مبدأ اصفیا چه نازل شده تا چون روح، خفیف شوی و چون نَفَس از قفس تن بر آئی. در نهایت احاطۀ اعداء و شدّت ابتلا، طایر قدسی نازل شده و این آیه آورد "وَ اِن کانَ کَبُرَ عَلَیکَ اِعراضُهُم فَاِنِ استَطَعتَ اَن تَبتَغی نَفَقاً فِی الاَرضُ اَو سُُلّماً فِی السّّماء". هزار چشم باید تا خون گرید و صد هزار جان باید تا ناله از دل برآرد.

و همچنین در جای دیگر می فرماید " وَ اِذ یَمکُرُ بِکَ الّذینَ کَفَروا لِیُثبتِوکَ اَو یُقتِلوکَ اَو یُخرِجوک وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُاللهُ وَ اللهُ خَیرُ الماکِرینَ". در این آیۀ شریفه که از مبدأ اُلوهیّه نازل شده، بسیار ملاحظه فرمائید تا بر اسرار غیبیّه واقف شوید.

اگر چشم بصیرت ناس، باز بود همین جلوس این عبد در ظاهر همه را کافی بود که با همۀ این اعداء و موارد بلا چون شمع، روشنیم و چون شاهد عشق، در انجمن. ستر و حجاب را سوختیم و چون نار عشق برافروختیم و لیکن چه فایده که جمیع عُیون، محجوب است و همه گوش ها، مسدود. در وادی غفلت سیر می نمایند و در بادیه ضلالت مشی می کنند هُم بَریئونَ عَمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرئٌ عَمّا یَعمَلوُن.

معلوم آن جناب باشد که یکی از معتکفین آن ارض که مشغول به زُخرُف دنیا است و از جام رحمت، نصیبش نه، و از کأس عدل و انصاف بهره اش نه و در لحظه ای این بنده را ندیده و در مجمعی مجتمع نشده و ساعتی مؤانست نجسته، قلم ظلم را برداشته و به خون مظلومان رقم کشیده.

فَطوغاً لِقاضٍ اَتی' فِی حُکمِهِ عَجَباً
اَفتی' بِسَفکِ دَمی فیِ الحِلِّ وَ الحَرَمِ

و بعضی حرفهای بی معنی هم به جمعی گفته و در همین روزها به شخص معروف، بعضی مقالات از ظنونات خود بیان نموده و آن شخص این دو روزه به طهران رفته با دفتری حکایت و کتابی روایت.

آنچه در دل دارد از مکر و رموز
پیش حق پیدا و رسوا همچو روز

همۀ این مطالب معلوم و واضح است و بنای آن هم مکشوف و محقّق. از این بنده اگر کتمان کنند از حضور لا یَغرُبُ عَن عِلمِهِ مِن شَیءِ چگونه مستور ماند و ندانستم که آخر به کدام شرع، متمسّکند و به چه حجّت مستدلّ. این بنده که مدتی است بالمَرّه عُزلت جسته ام و خلوت گزیده ام. در از آشنا و بیگانه بسته ام و تنها نشسته ام. این حسد از چه احداث شد و این بغضاء از کجا هویدا گشت و معلوم نیست که به آخر خیر برسند و کام دل حاصل نمایند. اگر چه ایشان به هوی' سالکند این فقیر به خیط تُقی' متمسّک و انشاءالله به نور هُدی' مُهتدی.

کدورتی از ایشان ندارم و غلّ در دل نگرفته ام به خدا واگذاشتم و به عُروۀ عدل، تشبّث جسته ام. بعد از حصول مقاصد ایشان، شاید از حمیم جحیم، مشروب شوند. از نار غضب الهی مرزوق. زیرا که حاکم مقتدر در میان است و از ظلم، البتّه نمی گذرد.

آخر باید یک مجلس ملاقات نماید و بر امور مطّلع شود تا بر ایشان مبرهن گردد آن وقت حکم جاری کند قضی' و امضی'. دست ظنون ایشان کوتاه است و شجر عنایت الهی به غایت بلند. تا زمان آن نرسد، هیچ نفسی را بر ما قدرتی نیست و چون وقت آمد به جان مشتاقیم و طالب. نه تقدیم یابد و نه تأخیر. اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون. اِن یَنصُرُکُم اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم وَ اِن یَخذُُلکُم فَمَن ذا الّذی یَنصُرُکُم مِن بَعدِهِ اِلی آخر. وَ السّلامُ عَلی مَن اتّبِعَ الهُدی.
مأخذ: دریای دانش، مجموعه الواح حضرت بهاءالله، صص 147-154

۱۳۸۷-۰۹-۰۱

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (9)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (9)

" انشاء الله جمیع فائز شوند به آنچه که مقصود است و آن، این که کلّ لِوجهِ اللّه حرکت نمایند و مذهب الهی را سبب و علّت ضغینه و بغضا ننمایند، با کلّ به کمال رفق و مدارا و محبّت ملاقات کنند و کلمه را القا نمایند، اگر قبول شد و از وجهه اش نَضره رحمن مشاهده گشت، حقّ متعال را شاکر شوند و الّا او را به او واگذارند بدون آنکه ادراک عدم محبّت نماید. نفوس زکیه مطمئنّه راضیه مرضیه را لاَجلِ صفات پسندیده و اخلاق روحانیه هر نفسی اظهار محبّت می نماید و دوست می دارد و لکن نفوس غافله را باید لِوجه اللّه محبّت نمود که شاید مبدء رحمت و فضل را سبب و علّت عناد ندانند و ارض فی الجمله مستریح شود." (1)


*********

" فی الحقیقه امروز، ربیع عالم حقیقت است. فرات رحمت جاری، بحر عنایت موّاج، امطار فضل هاطل و نور وجه لامع و سرّ غیب ظاهر و آفتاب اسم اعظم از اعلی افق عالم مُشرق و لائح. طُوبی لِمَن عَرَفَ و فازَ و حسرت از برای نفوسی که اسباب فانیه ایشان را از مُسبّب و نعمت باقیه محروم نموده." (2)


*********

" آنچه الیوم محبوب است استقامت بر امر الله جلّ جلاله بوده. هر نَفْسی به این مقام بلند اعلی فائز شد به کلّ خیر فائز گشته. بلایا و مِحَن و رزایای سرّ و عَلَن، لَم یزَل و لایزال مخصوص احبّای حقّ بوده، طُوبی لِمَن شَربَ مِنها ساکناً صابراً فی اَمْر الله مَولی العالَمین. طَرْفِ عنایت حقّ با شما بوده و انشاء الله خواهد بود. از آنچه وارد شده محزون مباشید. مشاهده نما حقّ مَعَ آنکه خیر کلّ را خواسته و جمیع ناس را به افق اعلی دعوت نموده، بر او وارد شده آنچه بر احدی از اهل ابداع وارد نشده. این است شأن خلق، از حقّ منیع و مَطلع یقین گذشته‌اند و به اوهام خود مشغولند، زود است بر اعمال خود مطّلع شوند و بر انفس خود نوحه نمایند. انشاء الله لَمْ یزَل و لایزال از بحر سرور بیاشامی و به افق ابهی ناظر باشی." (3)


*********

" کلّ را به حکمت امر نمودیم و حکمت، اعمال و اخلاقی است که ناس را به بحر اعظم نزدیک نماید و سبب تشویق کلّ گردد. از حقّ می طلبیم عباد را مؤید فرماید بر ادراک حلاوت بیانش، چه اگر حلاوت بیان را بیابند کلّ از ما عِندَهُم بما عِندَهُ تمسّک نمایند. مکرّر در الواح الهی کلّ را به اَعمال طیبه و اخلاق مرضیه امر نمودیم. لَعَمری جنود منصوره اعمال طیبه بوده و هست. یا ابنَ اسمی، اخلاق مرضیه اَعلام منصوره‌اند در عالم. طوبی از برای نفسی که حبّ دو یوم، او را از حیات ابدی و نعمت سرمدی منع ننماید. کلّ را وصیت می نمائیم که به جنود اعمال و اخلاق امر الله را نصرت نمایند. از هر نَفْسی لوجه اللّه عملی ظاهر شود که سبب هدایت خلق گردد، آن عمل لایق اثبات است و به شهادت این مظلوم محو، آن را اخذ ننماید و تغییر به آن راه نیابد." (4)


*********

" اعمالی که منسوب به کتاب الهی است مابین اَعمال واضح و هویداست و به مثابه عطر خالص است مابین روایح اشیاء. می فرماید: ضَعُوا الاَقْوال، زَینُوا اَنْفُسََکُم بالاَعْمالِ الطّیبَةِ وَ الاَخْلاقِ الرّوحانیة النّورانیة. این خادم فانی امیدوار است که دوستان موفّق شوند بر آنچه به طراز قبول، عندالله مزین و مطرّز است. فی الحقیقه اگر انسان به نار محبّت الهی مشتعل نباشد و از مؤانست اولیا و ناصحین حقیقی محروم ماند، ایامش ضایع و عمرش تلف و به حسرت تمام و اسف بی منتهی راجع شود. در این صورت باید کلّ، دستِ رَجا به سماء جودِ واجبُ الوجود بلند نمائیم و کَرَم قدیم و فضل بدیع منیعش را آمل شویم تا عبادِ خود را به رضای خود مؤید فرماید و از شرّ نفس امّاره حفظ نماید. اوست مقتدر و بر هر امری توانا." (5)


*********

" انشاء الله در کلّ اَحیان، از رحیق حَیوان بیاشامید و به ذکر محبوب عالمیان مشغول باشید. اوامر الهیه از سماء عزّ احدیه نازل، باید کلّ به آن عامل شوید، امتیاز و ترقّی و فوز خَلق به آن بوده و خواهد بود، هر نَفْسی که به آن عمل نمود، رستگار شد. بعد از عرفان مطلع توحید و مشرق تفرید، دو امر لازم: اوّل استقامت بر حُبّش به شأنی که نِعاق ناعقین و ادّعای مدّعین او را از حقّ منع ننماید و کَاَن لَمْ یکُنْ شَیئاً انگارد و ثانی، اتّباع اوامر اوست که لَمْ یزَل مابین ناس بوده و خواهد بود و به او حقّ از باطل ممتاز و معلوم است. انشاء الله جهد نمائید تا بر عمل بما اَرادَ الله موفّق شوید. اِنّهُ لَهُوَ النّاصِحُ العَلیم." (6)


*********

" ای حبیب روحانی، نفحهء خوش جان که از ریاض روحانی متضوّع گشته مشام مشتاقان را معطّر نمود. سبحان اللّه رائحهء محبّت اللّه را چه نفوذ و ثبوتی است که سطوعش آفاق را احاطه می نماید و ثبوتش در عوالم وجود تا ابدُ الآباد باقی. الیوم، یوم الاعظم و انوارش چون نیر اکبر، کلّ عوالم را فرا گرفته و اَعمال و افعال، حُکم شجره طیبهء مذکوره در آیه مبارکه داشته که اصلش در اراضی مقدّسه ثابت و فروعش در ملأ اعلی و اثمار جَیده طیبه اش مِن دونِ انقطاع حاصل ....

پس باید الیوم به توفیقات رحمانیه، کلّ به اَعمال و افعالی قیام نمائیم که نورانیت عالم باشد و الیوم، کلّ طوائف و قبائل عالَم در ظلمات افعال و افکار مبتلا و هلاک. مقصد در این بیان آنکه جمیع احبّای الهی را در کلّ احیان متذکّر فرمائید که با خلق به صفات حقّ رفتار نمایند تا آنکه انتساب حقیقیشان الی اللّه در نزد عموم ثابت و واضح گردد." (7)


*********

" ای دوستان، به مَنزلهء سراج باشید از برای عالَم ظلمانی و به مثابه نور باشید از برای تاریکی، با جمیع اهل عالَم به کمال محبّت رفتار کنید. اجتناب و جدال و فساد، کلّ در این ظهور اعظم منع شده. نصرت به اعمال طیبه و اخلاق مرضیه بوده و خواهد بود. تَمَسَّکوا بالاِسْتِقامَةِ الکُبری فِی اَمْرِ رَبّکُمُ مالِک الوَری ثُمّ اعْمَلوا بما اُمِرتُمْ بِهِ فِی کِتابِ رَبِّکُمُ الْعَلیمِ الْحَکیم." (8)

*********

" ای صادق، انشاء الله به مَطلع صدق فائز باشی و به ذکرش ناطق. ردّ و قبول کلّ شیء در قبضه قدرت الهی بوده، هر چه را قبول فرموده او لَدَی الکلّ مقبول بوده و خواهد بود و هرچه را ردّ نموده، او مردود بوده و هست. الیوم صادق کسی است که مطلع صدق را بشناسد و به او متمسّک باشد و اگر نفسی به جمیع اعمال حسنه مرضیه عامل باشد و از مَطلع وحی و مَشرق الهام غافل گردد او از غافلین لَدَی العرش مذکور است. و همچنین اگر نَفْسی به جمیع کتب الهیه تکلّم نماید و به جمیع نصایح مُنزله ناس را متذکّر کند و تصدیق حقّ ننماید، او صادق نبوده و نیست." (9)


----------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 2، صفحه 37
2) همان مأخذ، ص 38
3) همان مأخذ، ص 40
4) همان مأخذ، ص 42
5) همان مأخذ، ص 48
6) همان مأخذ، ص 49
7) همان مأخذ، ص 51
8) همان مأخذ، ص 53
9) همان مأخذ، ص 55

۱۳۸۷-۰۸-۱۶

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (8)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (8)

"اکثر از ناس غافلند و از عرفان یوم اللّه عَلی ماهُوَ حَقّه محروم. در هر ارض که وارد می شوید باید ماء حَیوان باشید از برای تشنگان و مصباح منیر باشید از برای نفوسی که در ظلمات ظنّ از عین وهم نوشیده‌اند. وصیت می نمائیم کلّ را به اخلاق پسندیده. اَنِ اشْعَل الْقُلوبَ بِنارِ حُبّی ثُمَّ اذْکُرهُم بِذِکْری الجَمیل. بگو ای عباد، بحر بخشش ظاهر شده و آفتاب دانش اشراق نموده، مذهب الهی که علّت اتّحاد اهل عالم است او را سبب اختلاف نکنید.

یا نبیل، اگر ناس به آنچه ظاهر شده مطّلع شوند، جمیع به افق اعلی توجّه نمایند و از غیر او خود را فارغ و آزاد مشاهده کنند. بگو در بأساء و ضرّاء به حقّ اقتدا نمائید و به حبل صبر و اصطبار متمسّک باشید." (1)


*********

"امروز روزی است که جمیع مقرّبین، لقایش را طالب و آمل. کتب الهی بر این نعمت عظیمهء کامله، شاهد و گواه است و کلّ را به افصح بیان به آن بشارت داده. بگو ای دوستان، کسب مقامات باقیه نمائید. سراج وجود را اریاح مختلفه احاطه نموده و مدد الهی که به مثابه دُهْن است اگر قطع شود فی الحین بیفسرد. از حقّ می طلبیم شئونات فانیه ایشان را از عنایات باقیه محروم نسازد. جمیع ناس از عالم و جاهل منتظر این یوم بوده‌اند و چون فجر یوم الهی دمید، کلّ محجوب مشاهده شدند اِلّا عِدّة اَحْرفِ وجه اللّه المُهَیمن القَیوم. جمیع احتجابات و سبحات مانعه علمای عصر بوده‌اند. در قرون اولی تفکّر نمائید که چه کردند و چه وارد آوردند. طوبی لِمَن نَبَذهُم عَن وَرائِه مُقْبلاً اِلی الاُفُق الاَعْلی. این نفوس اگر چه به اسم علم معروفند و لکن اجهل عباد ارض بوده و هستند. عالم حقیقی به مثابه بصر است از برای هیکل عالم. امروز نفحات قمیص متضوّع و مکلّم طور بر اعلی المقام ناطق و بحر حَیوان در امواج و نسمات فضل در مرور. مبارک نفسی که آگاه شد و به مقصود فائز گشت." (2)


*********

"به اسم حقّ و عنایت حقّ و قدرت حقّ بر خدمت حقّ قیام نما. قیامی که کینونت استقامت تَهَلَّلَ عَن ورائِه. از نار محبّت، افئده و قلوب را مشتعل نما و از نور معرفت، وجوه را منوّر دار تا افئده و قلوب مخلصین از جمیع شبهات و شئونات و اشارات مقدّس شوند و فارغ و آزاد در ممالک و دیار الهی به ذکر و ثنا و تبلیغ امرش مشغول گردند.

بگو ای تشنگان، فرات رحمت جاری و ای مشتاقان، بحر وصال موّاج. ای منتظران، حضرت مقصود ظاهر و آشکار. چشم را از برای چه روز نگاه داشته‌اید و قلب را از برای چه وقت و لسان و آذان را از برای چه هنگام؟ امروز بصر به اعلی النّدا می گوید: یوم یوم من است چه که مقصودِ عالم به کلمهء "اُنظُر تَرانی" ناطق. گوش می گوید: "تَاللّهِ اِنَّ الوَقْتَ وَقْتی" چه که ندای احلی از شطر کبریا مرتفع است و لسان در ملکوت بیان به "اَنَّ الیومَ یومی" متکلّم. صد هزار طوبی از برای نفسی که شئونات عالم و تَلَوّناتِ اَعراض او را از جوهر الجواهر منع ننمود و اشیای فانیه او را از ملکوت باقی باز نداشت." (3)


*********

"ای دوستان، عَرف قمیص رحمن در کلّ اَحیان متضوّع و سماء فضل مرتفع و شمس جود مُشرق، جهد نمائید تا به امری فائز شوید که باقی و دائم بماند. عنقریب دنیا و آنچه در اوست فانی و معدوم خواهد شد، چنانچه مشاهده می نمائید. شما از اهل ملکوت بقا محسوبید. باید به اعانت مالک اسماء خود را از شئونات غیر مرضیه و حدودات نفسیه مقدّس و منزّه دارید. نیکوست حال نفسی که از قلم اعلی ذکرش جاری شد و بما اَرادَ الله فائز گشت نَسئَلُ اللّهَ باَن یوَفِّقَ الکلَّ عَلی خِدمتهِ و طاعتِه ." (4)


*********

"باید جمیع دوستان الهی به آداب و اخلاق و اقوال طیبهء لایقه مزین باشند. صفات پسندیده به منزله جنود است و از برای امر الهی ناصر و معین، طوبی از برای نفوسی که به این جنود، مداین قلوب را تصرّف نمودند. این ظهورِ اعظم مقدّس از خلق و ما عِندهم بوده و خواهد بود. باید جمیع، فوق هِمَم اهل عالم طیران نمایند و در صدد آن باشند که جمیع مَن عَلَی الارض را تربیت نمایند و به صراط مستقیم هدایت کنند یعنی به مقامی که لایق شأن انسان است. جمیع دوستان در سبیل حقّ جلّ جلاله ملامت و شماتت شنیده‌اند و حمل شدائد و زحمات و مشقّات نموده‌اند. حال باید آنچه را در سبیل الهی حمل نموده‌اند محو ننمایند و به اسم حقّ مراتب و مقامات خود را حفظ نمایند. لَعَمرُ الله یوم، یوم جزاست و یوم مکافات است، از شئونات خود غافل نشوید، قدر خود را بدانید. دنیا به مثابه سراب است، عنقریب به فنا راجع شود .امروز هر عملی که للّه ظاهر شود ذکرش باقی و پاینده است، امروز حجاب اکبر، بشر را از مشاهدهء آفتاب حقیقت منع نموده، اگر این حجاب رفع شود کلّ را طائف حول مشاهده نمایند، بلکه طائف یکی از مقبلین." (5)


*********

" از برای اُمرا هیچ طرازی و هیچ ثوبی و هیچ علامتی بهتر از عدل نبوده و نیست. طوبی از برای امیری که عالم را به انوار عدل منوّر نمود و مابین احزاب به انصاف حکم فرمود. امیری که موفّق شد به عدل، او از عباد مقرّبین در کتاب مُبین از قلم اعلی مسطور و مذکور، مقامش عِندَالله اعظم و شأنش اعلی و ابهی، چه که از امرا و وزرا و حکّام و صاحبان ثروت بسیار مشکل است به فیوضات فیاض حقیقی فائز شوند، به لسان یحتَمِل، و لکن به جَنان هیهات هیهات و اگر نفسی فائز شود او از اعلَی الخلق لدَی الحقّ مذکور." (6)


*********

"باید کلّ بما اُمِروا بِهِ متمسّک باشند، در هیچ شأنی از شئون و هیچ امری از امور از آنچه از قلم اعلی جاری، از امانت و دیانت و عصمت و عفّت و اعمال و اخلاق غفلت ننمایند. کلّ باید به افق اعلی ناظر باشند و همّت در اصلاح و رفع ما تَکَدَّرَ به العباد نمایند. از حقّ بطلب جمیع را به طراز عدل و انصاف مزین فرماید. طوبی از برای نفوسی که در لیالی و ایام به نصایح و مواعظ به تهذیب نفوس مشغولند. این فقرات باید اَمام وجوه احبّاء الهی ذکر شود که مباد نفسی غافل گردد و به امری که لایق ایام الهی نیست مشغول شود. انّه هُِوَالنّاصِحُ العَلیم وَ المُبینُ الحَکیم. لا اِلهَ الّا هُوَ العَلی العَظیم." (7)


*********

"فی الحقیقه باید احبّای حقّ جلّ جلاله در کلّ احیان متذکّر باشند و به اعمال و اخلاق سبقت گیرند. این است شأن انسان، تَبارَکَ الرّحمن الّذی اَظهَرَهُ وَ جَعَلهُ مَظهراً لِاَوامِرِهِ وَ اَحکامِهِ. امید هست که مُدُن قلوب عالم را به جنود محبّت و اصلاح فتح نمایند تا شائبه ضغینه و بغضا نماند و رایحه آن قطع شود.

بُغاةِ ارض و طُغاةِ آن در هر عصری مانع خیر و ظهورات فیض فیاض حقیقی بوده‌اند. مقامی را که عین عالم شِبه آن ندیده، از او اعراض نموده‌اند و خود را از اهل ایمان می شمرند. سبحان اللّه به ورقه یابسه متمسّک و مقبلند و از سدره منتهی معرض. این است شأن غافلین. از حقّ اصلاح می طلبیم و تأیید می خواهیم. اوست قادر و توانا." (8)

*********

"در کتاب اقدس جمیع را به اشتغال به شغلی امر فرموده‌اند. باید الیوم هر نفسی که ادّعای محبّت اللّه نمود به امری مشغول شود. هر نفسی را کامل مشاهده نمائید، باید به نصایح مشفقانه و مواعظ حسنه او را به شغل و کسب بدارید. خیر کلّ نفوس در این است و چون از قلم اعلی نازل شده البتّه ثمرات آن ظاهر خواهد شد. اگر تا حال دوستان حقّ به آنچه نازل شده عامل بودند، هرگز اختلاف واقع نمی شد، چه که جمیع را امر فرموده به خضوع و خشوع و تسلیم و رضا و محبّت و امانت و دیانت و شفقت و صدق و صفا. این عبد به کمال تضرّع و زاری به اذیال ردای کَرَم متشبّث است که نفوسی ظاهر فرماید که مطالع انقطاع باشند و مشارق امانت و صفا و ضعفای خلق را به کمال شفقت خالصاً لوجه اللّه دعوت نمایند و به بحر فضل کشانند." (9)



----------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 2، صفحه 7
2) همان مأخذ، ص 8
3) همان مأخذ، ص 10
4) همان مأخذ، ص 16
5) همان مأخذ، ص 22
6) همان مأخذ، ص 26
7) همان مأخذ، ص 27
8) همان مأخذ، ص 28
9) همان مأخذ، ص 33

۱۳۸۷-۰۷-۲۴

برخی از ادعیه مخصوصه در دیانت بهائی (قسمت اول)

برخی از ادعیه مخصوصه در دیانت بهائی (قسمت اول):

دعای صبح:

هُوَ السّامِعُ المُجيبُ يا اِلهی أصبَحتُ في جِوارِکَ وَ الَّّذِی استَجارَکَ يَنبَغی أن يَكونَ فی كَنَفِ حِفظِکَ وَ حِصنِ حِمايَتِکَ. أی رَبِّ نَوِّر باطِني بِأنوارِ فَجرِ ظُهورِکَ كَما نَوَّرتَ ظاهری بِنورِ صَباحِ عَطائِکَ.

(مضمون:
ای شنوندۀ اجابت کننده: ای خدای من، در جوار تو، داخل در صبح شدم، و کسی که در جوار تو باشد شایسته است که در زیر بال حفظ تو و قلعۀ حمایت تو باشد. ای خدا، باطن مرا نورانی کن به انوار فجر ظُهورت آنچنانکه ظاهر مرا به نور صبحِ بخششت روشن کردی.)


*******************

دعای قبل از خواب:

اَنتَ الذّاکِرُ و اَنتَ المَذکورُ
یا اِلهی و سَیِّّدی و مَقصودی اَرادَ عَبدُکَ اَن یَنامَ فی جِوارِ رَحمَتِکَ وَ یَستَریحَ فی ظِلِّ قِبابِ فَضلِکَ مُستَعیناً بِحِفظِکَ وَ حِراسَتِکَ. اَی رَبِّ اَسأَلُکَ بِعَینِکَ اَلَّتی لا تَنامُ اَن تَحفَظَ عَینی عَنِ النَّظَرِ اِلی دُونِکَ. ثُمَّ زِِد نورَها لِمُشاهَدَةِ آثارِکَ وَ النَّظَرِ اِلی اُفُقِ ظُهورِکَ. اَنتَ اَلّذی ضَعُفَتْ کَینُونَةُ القُدرَةِ عِنْدَ ظُهوراتِ قُدرَتِکَ. لا اِلهَ اِلّا اَنتَ القَویُّ الغالِبُ المُختارُ.

ترجمه:
(تو ذکر کننده و ذکر شونده هستی
ای خدای من و سیّد من و مقصود من. بندۀ تو اراده کرده است که در جوار رحمت تو به خواب رود و در سایۀ گنبدهای فضل تو استراحت کند، در حالی که امید مدد به حفظ و حراست تو دارد. ای خدای من از تو رجا دارم به چشمت که نمی خوابد به اینکه چشم مرا از نگریستن به غیر تو حفظ کنی. سپس نور آن را زیاد کنی برای مشاهدۀ آثار تو و نظر کردن به افق ظهورِ تو. توئی که جوهر قدرت نزد ظهورات قدرتت ضعیف است. نیست خدایی جز تو که قوی و غالب و مختار هستی.)


*******************

دعای طلب شفا:

یا اِلهی اِسْمُکَ شِفائی وَ ذِکْرُکَ دَوائی وَ قُرْبُکَ رَجائی وَ حُبُّکَ مُونِسی وَ رَحمَتُکَ طَبیبی وَ مُعینی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اِنّکَ اَنْتَ المُعْطِی العَلیمُ الحَکیمُ.

(مضمون: پروردگارا، نام تو شفای من و ذکر تو دوای من و قرب تو امید و رجای من است و دوستی تو، همدم و مونسم و رحمتت در دنیا و آخرت، طبیب و یاور من است؛ توئی بخشنده و دانا.)

*******************

۱۳۸۷-۰۷-۱۹

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (7)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (7)

"قدر این یوم عظیم را بدانید و بمٰا اُمِرْتُم بِهِ فِی الکِتاب عمل نمائید. قَسَم به آفتاب افق امر، هر نَفْسی الیوم به عرفان حقّ فائز شد، او از مقرّبین در کتاب مبین مذکور و مسطور است. باید کلّ به اعمال خالصه و اخلاق مرضیه و آداب حسنه مابین عباد ظاهر شوند. بگو ای دوستان، حقّ از برای وداد و اتّحاد آمده، نه از برای ضغینه و عناد. کلّ در ظلّ سدرهء منتهی یعنی کلمه علیا جمع شوید و به ذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغول گردید و از کؤوس حمرا، کوثر اصفی را به اسم مالک اسماء بنوشید. امروز روز فرح اعظم است، بلکه فرح اعظم طائف حول این فرح بوده و خواهد بود. به یادِ دوستِ یکتا مسرور باشید و در جنّات محبّتش سائر." (1)


*********

"لَعَمرُ اللّه اگر نَفْسی این رحیق اطهر را که از ید قدرت مالک قدر گشوده شد بیاشامد، خود را از عالم و عالمیان در سَبیل محبوبِ امکان، فارغ و آزاد مشاهده نماید، به شأنی که مُغلّین و معرضین و ملحدین و معتدین را معدوم صرف و مفقود بحت شمرد. به استقامت تمام بر امر مالک اَنام قیام نمائید. امروز روزیست که هر نفسی آنچه اراده نماید به آن فائز می‌شود، چه که ابوابِ عنایت مفتوح است و بحر کَرَم در امواج و آفتاب جود در ظهور و اشراق. و اگر در بعض امور، ظهورات عنایت تأخیر شود این نظر به حکمت بالغهء الهیه بوده و خواهد بود، نباید از آن محزون شد." (2)


*********

"امروز، جذبِ احدیت ظاهر، نفحات وحی به شأنی متضوّع که عالمِ وجود را معطّر نموده. یا حزبَ اللّه، باید به شأنی مشاهده شوید که سَطوَت قوم و ظلم آن نفوس ظالمه، شما را محزون ننماید. یک تغییر از عقب موجود و آنست امر محتوم الهی. هر نَفْسی را اخذ نموده و می‌نماید و اگر این تغییر که موتش نامیده‌اند لِوَجهِ اللّه واقع شود، هیچ فضلی به آن نرسد و هیچ مقامی به آن برابری ننماید و لکن در صورتی که روح در حین صعود، از ما سِوَی اللّه فارغ و آزاد باشد." (3)


*********

"حمد، محبوبی را لایق و سزاست که لَم یزَل بوده و لایزال خواهد بود... اوست دانای یکتا و سلطان یفعَلُ مایشاء. اوست مقصود عالمیان و محبوب عالمیان. طوبیٰ از برای نفوسی که به اِصغای ندایش فائز شدند و به افقش اقبال نمودند. ایشانند عبادی که ذکر مقامات و وصفشان در فرقان و کتب قبل از قلم اعلی ثبت شده. ایشانند آن نفوسی که در سبیل الهی، خوف ایشان را اخذ ننماید و حزن وارد نشود. ایشانند نفوسی که شماتت اعداء و استهزاء جهلا ایشان را از افق اعلی منع ننمود و اشارات اُمم و شئونات عالم از استقامت بر امر مالک اسماء محروم نساخت. ایشانند لئالی بحر استقامت و جواهر وجود." (4)


*********

"بعد از عرفان مطلع وحی الهی و مشرق اوامر صمدانی، استقامت از اعظم اعمال بوده. باید نفوس مقبله به شأنی مستقیم باشند که جمیع اهل ارض اگر بخواهند ایشان را از بحر قرب دور نمایند خود را عاجز مشاهده کنند. نیکوست حال نَفْسی که از کأس استقامت آشامید و به این فیض اعظم فائز شد. اوست از مقرّبین. ای دوستان، جهد نمائید تا گمگشتگان وادی اوهام را به افق یقین کشانید. اِنّه لَهُوَ النّاصِحُ العَلیم." (5)


*********

"عالَم را غبار تیره ظلمانی اخذ نموده و احاطه کرده. بساط معنی و عمل پیچیده شده و بساط قول و لفظ گسترده گشته. بگو ای احباب، قَسَم به آفتابِ حقیقت که الیوم یوم عمل است. اگر از نفسی مقدار شَعْری الیوم عمل خیر صادر شود جزای آن به دوامِ مُلک و ملکوت از برای او باقی خواهد ماند. جهد نمائید تا الیوم عملی از شما خالصاً للّه ظاهر شود." (6)


*********

"باید در جمیع احوال با فرح و نشاط و انبساط باشی و ظهور این مقام محال بوده و هست مگر به ذیلِ توکّلِ کامل توسّل نمائی. اینست شِفای امم و فی الحقیقه دریاق اعظم است از برای انواع و اقسام هموم و غموم و کدورات. و توکّل حاصل نشود مگر به ایقان. مقام ایقان را اثرهاست و ثمرها." (7)


*********

"سبحان اللّه قلم اعلی در لیالی و ایام اولیاء را به معروف امر فرموده و از منکر نهی. در بعضی الواح این کلمه علیا نازل: طوبی از برای نَفْسی که بشنود و نگوید. اگر نیکوئی از کسی بینند به مکافات قیام کنند. اگر ضرّی مشاهده کنند صبر نمایند و به خدا گذارند. ضرب و شَتْم و جنگ و جدال و قتل و غارت کار درنده‌های بیشهء ظلم و نادانی است. اهل حقّ از جمیع آن مقدّس و مبرّا." (8)

*********

"بگو ای عباد، وصایای مظلوم را بشنوید. اوّل هر امری و هر ذکری معرفة اللّه بوده. اوست مُمِدّ کلّ و مربّی کلّ. و اوّل امری که از معرفت حاصل می شود الفت و اتّفاق عباد است، چه به اتّفاق عالم منوّر و روشن. و مقصود از اتّفاق اجتماع است و مقصود از اجتماع، اعانت یکدیگر. و اسبابی که در ظاهر سبب اتّحاد و الفت و ارشاد و محبّت است بردباری و نیکو کاری است..." (9)



----------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 271
2) همان مأخذ، ص 272
3) همان مأخذ، ص 285
4) همان مأخذ، ص 291
5) همان مأخذ، ص 320
6) همان مأخذ، ص 334
7) همان مأخذ، ص 362
8) همان مأخذ، ص 367
9) همان مأخذ، ص 370

۱۳۸۷-۰۷-۱۱

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (6)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (6)

"قلم اعلی اهل بها را به فیوضات رحمانیه بشارت می دهد و جمیع را نصیحت می‌فرماید تا کلّ به نصح اللّه مالک اسماء بما اراده المحبوب فائز شوند. جدال و نزاع و فساد مردود بوده و هست.

باید احبّای الهی به لحاظ محبّت در خلق نظر نمایند و به نصایح مشفقانه و اعمال طیبه کلّ را به افق هدایت کشانند. بسا از نفوس که خود را به حقّ نسبت داده‌اند و سبب تضییع امر اللّه شده‌اند. اجتناب از چنین نفوس لازم." (1)


*********

"نخستین گفتار کردگار اینست: با سینه پاک از خواهش و آلایش و دل پاکیزه از رنگهای آفرینش پیش دانا و بینا و توانا بیائید و آنچه سزاوار روز اوست بیارید. امروز روز دیدار است، چه که یزدان بی‌پرده پدیدار و آشکار. به جان پاک بشتابید شاید برسید و به آنچه سزاوار است پی‌برید. از آب پرهیزکاری خود را از آز و کردارهای ناشایسته پاک نمائید تا راز روز بی‌نیاز را بیابید. روشنی نخستین در روز پسین پدیدار. به سه چیز دیدار دست دهد و رستگاری پدیدار شود: پاکی دل ودیده و پاکی گوش از آنچه شنیده." (2)


*********

"قدری ملاحظه نموده در ارسال رسل الهی که به چه سبب و جهت این هیاکل احدیه از غیب به عرصهء شهود آمده‌اند و جمیع این بلایا و رزایا که شنیده‌اید جمیع را تحمّل فرموده‌اند. شکّی نیست که مقصود جز دعوت عباد به عرفان جمال رحمن نبوده و نخواهد بود. و اگر بگوئید مقصود اوامر و نواهی آن بوده، شکّی نیست که این مقصود اوّلیه نبوده و نخواهد بود، چنانچه اگر به عبادت اهل سمٰوات و ارض قیام نماید و از عرفان الهی محروم باشد، هرگز نفعی به عالمین آن نبخشیده و نخواهد بخشید... و اگر نفسی عارف به حقّ باشد و جمیع اوامر الهیه را ترک نماید، امید نجات هست." (3)


*********

" ملاحظه کن پلک به این رقیقی که مشاهده می‌شود اگر حجاب گردد چشم از مشاهده آسمان و زمین و آنچه در اوست از اشجار و انهار و بحار و جبال و اثمار و الوان و ماعندهم محروم و ممنوع ماند. حال اگر حجاب غلیظِ ظنون بر قلب وارد شود چه خواهد نمود... از حقّ بطلب کلّ را از حجبات مانعه، مقدّس فرماید که شاید به مقصود از خلقت پی برند و به عرفانِ کنزِ مکنونِ محتوم، فائز شوند و از این رحیق مختوم بیاشامند." (4)


*********

"جهد نما که در جوانی به اخلاق رحمانی و انوار ابهائی فائز و منیر شوی. این ایامی است که شِبْهِ آن مشاهده نشده. زهی حسرت از برای نفوسی که در چنین ایام، به حبل اوهام متمسّک شدند و از مالک اَنام محروم مانده‌اند. حیات جان به ماء ذکر رحمن بوده و اگر قلب انسانی از این ماءِ لطیفِ روحانی، زنده شود باقی و پاینده خواهد بود. مصباح دل حبّ اللّه بوده، او را به دُهن ذکر برافروز تا به اعانت دُهن ذکریه مصباح حبّیه، به کمال نور و ضیاء ظاهر شود و از آن نور باطن عالم ظاهر منوّر گردد. اینست نصیحت حقّ که از قلم امر جاری شد." (5)


*********

" آیا علمای عصر همچه گمان می‌نمایند که در اَحیان ظهور مظاهر حقّ، اهل ارض، رایگان امر محبوب امکان را پذیرفته‌اند؟ آیا تفکّر در رَزایا و بلایا و ضرّا و بأسای آن نفوس مقدّسه نمی‌نمایند؟ آیا در کلمهء مبارکهء "ما یأْ تیهِمْ مِنْ رَسُولٍ الّا کانوا بِهِ یسْتَهْزِِؤن" تفکّر نمی‌کنند؟ آیا سبب چه بود که یهود بر روح قیام نمودند و علمای عصر بر قتلش فتوی دادند؟ و به چه علّت بر خاتم انبیاء خروج نمودند و اصحابش را کافر و غافل و مفسد می‌شمردند؟ لازال مظاهر و مطالع و مشارق در دست اعداء مبتلا. و لکن آنچه در سبیل حقّ وارد در کام جان بسیار شیرین." (6)


*********

"در جمیعِ احیان به بلایای متواتره متوالیه مبتلا بوده و هستیم و لکن معذلک بفضل اللّه و رحمتهِ و قدرته و سلطانه، به ذکرش ذاکریم و به تبلیغ امر اعظم مشغول. آنچه حمل شده و می شود مقصود آنکه افئده و قلوب از شئونات نفسیه و هوائیه مقدّس شوند و به منظر اقدس ناظر گردند تا به عنایت رحمانی در این دنیای فانیه کسب مقامات باقیه نمایند. امطار رحمت رحمن در کلّ احیان از سحاب فضل نازل. تا کِی نفوس پژمرده به طراز حیوة بدیعه فائز شوند... اگر چه آنچه وارد شده ظاهر آن بسیار تلخ و ناگوار بوده و لکن در باطن چون فی سبیل اللّه بوده بسیار شیرین است. عنقریب معرضین، نادم و خاسر مشاهده شوند و مقبلین به کمال عزّ و تمکین. هذا حَتم عِندَ رَبّکَ." (7)


*********

" امروز سید ایام است و جمیع قرون و اعصار طائف حول او. قدر این روز امنع اقدس مبارک را بدانید و بما یرتفع به امر اللّه عمل نمائید. جهد کنید تا به مثابه اوراق خریف دیده نشوید، چه که به یک هبوب ساقط مشاهده می‌شوند. باید در سبیل محبّت الهی به مثابه جبل ثابت و راسخ ملاحظه گردید. امروز نسمة اللّه در مرور و روح اللّه در بیدای امر بلبّیک ناطق. قدر خود را بدانید و مقام خود را بشناسید و به مکر و حیل خادعین سبیل مستقیم را از دست مدهید. لئالی محبّت رحمن را به اسمش در کنائز جان محفوظ دارید." (8)

*********

"امروز روز ذکر و ثناست و امروز روز عمل و انقطاع. مشاهده در اوراق اشجار نمائید که نزد هبوب اریاح چگونه خاضع و خاشع و به او تسلیم مشاهده می‌شوند. اگر از جنوب در هبوب است، به آن جهت مایل، کذلک بجهات اخری. انسان نباید کمتر از اوراق مشاهده شود. انشاء اللّه باید کلّ نزد هبوب اریاح مشیت الهی به کمال تسلیم و رضا ظاهر شوند، یعنی به ارادهء او حرکت نمایند و به مشیت او ناطق و ذاکر و عامل. از حقّ بطلبید تا شما را مؤید فرماید بر استقامت کبری به شأنی که ندای غیر حقّ را از نعیق و نعیب شمرید." (9)



----------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 205
2) همان مأخذ، ص 211
3) همان مأخذ، ص 256
4) همان مأخذ، ص 259
5) همان مأخذ، ص 261
6) همان مأخذ، ص 262
7) همان مأخذ، ص 266
8) همان مأخذ، ص 268
9) همان مأخذ، ص 269

۱۳۸۷-۰۷-۰۸

ای بلبلان الهی ...

هُوَ العَلیّ العٰالیُ الاَعْلیٰ

ای بلبلان الهی، از خارستان ذلّت به گلستان معنوی بشتابید و ای یاران ترابی قصد آشیان روحانی فرمائید. مژده به جان دهید که جانان تاج ظهور بر سر نهاده و ابواب های گلزار قِدَم را گشوده. چشم‌ها را بشارت دهید که وقت مشاهده آمد و گوش‌ها را مژده دهید که هنگام استماع آمد. دوستانِ بوستانِ شوق را خبر دهید که یار بر سر بازار آمد و هدهدان صبا را آگه کنید که نگار، اذن بار داده.

ای عاشقان روی جانان، غم فراق را به سرور وصال تبدیل نمائید و سَمّ هجران را به شهد لقا بیامیزید. اگر چه تا حال عاشقان از پی معشوق دوان بودند و حبیبان از پی محبوبْ روان، دراین ایام فضل سبحانی از غمام رحمانی چنان احاطه فرموده که معشوق طلب عشّاق می نماید و محبوب جویای احباب گشته. این فضل را غنیمت شمرید و این نعمت را کم نشمرید نعمتهای باقیه را نگذارید و به اشیای فانیه قانع نشوید. بُرقَع از چشم ِ قلب بردارید و پرده از بصرِ دل بردَرید تا جمال دوست بی حجاب بینید و ندیده ببینید و نشنیده بشنوید.

ای بلبلان فانی، در گلزار باقی گُلی شکفته که همه گلها نزدش چون خار و جوهر جمال نزدش بی مقدار. پس از جان بخروشید و از دل بسروشید و از روان بنوشید و از تن بکوشید که شاید به بوستان وصال درآئید و از گل بیمثال ببوئید و از لقای بیزوال حصّه برید و از این نسیم خوش صبای معنوی غافل نشوید و از این رائحهء قدس روحانی بی نصیب نمانید. این پند بندها بگسلد و سلسله جنون عشق را بجنباند؛ دلها را به دلدار رساند و جانها را به جانان سپارد؛ قفس بشکند و چون طیر روحی قصد آشیان قدس کند.

چه شبها که رفت و چه روزها که در گذشت و چه وقت‌ها که به آخر رسید و چه ساعتها که به انتها آمده و جز به اشتغال دنیای فانی نَفَسی بر نیامد سعی نمائید تا این چند نَفَسی که باقی مانده باطل نشود. عمرها چون برق می گذرد و فرقها بر بستر تراب مقرّ و منزل گیرد؛ دیگر چاره از دست رود و امور از شصت.

شمع باقی بی فانوس، روشن و منیر گشته و تمام حُجبات فانی را سوخته. ای پروانگان بی پروا بشتابید و بر آتش زنید و ای عاشقان، بی دل و جان بَرِ معشوق بیائید و بی رقیب نزدِ محبوب دوید. گُل مستور به بازار آمد، بی سَتر و حجاب آمد و به کلّ ارواح مقدّسه، ندای وصل می زند. چه نیکو است اِقبالِ مقبلین؛ فَهَنیئاً لِلفائِزینَ بِأنوارِ حُسْنٍ بَدیع.


منبع: الواح مبارکه حضرت بهاءالله ص 334

۱۳۸۷-۰۷-۰۵

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (5)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (5)

اگر امروز نفسی به طراز امانت فائز شود، عنداللّه احبّ است از عمل نفسی که پياده به شطر اقدس توجّه نمايد و به لقای معبود در مقام محمود فائز گردد. امانت از برای مدينه انسانيّت به مثابه حِصن است و از برای هيکل انسانی به منزله عين، اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش، نابينا مذکور و مسطور است. (1)


*********

از مصائب وارده مکدّر مباشيد، چه که لازال بلايا مخصوص اصفيای حقّ بوده و خواهد بود. پس نيکو است حال نفسی که بما وَرَدَ عَلَيه راضی و شاکر باشد، چه که وارد نمی‌شود بر نفسی مِن عنداللّه، الّا آنچه از برای آن نفس بهتر است از آنچه خلق شده مابين سموات و ارض. و چون ناس به اين سَر و سِرّ آن آگاه نيستند، لذا در موارد بلايا خود را محزون مشاهده می‌نمايند. لَم يَزَل و لايَزال بر مقرّ اطمينان ساکن باشيد و از اثمار عرفان مرزوق. (2)


*********

پيمبران چون پزشکانند که به پرورش گيتی و کسان آن پرداخته‌اند، تا به درمان يگانگی، بيماری بيگانگی را چاره نمايند. در کردار و رفتار پزشک جای گفتار نه، زيرا که او بر چگونگی کالبد و بيماريهای آن آگاه است و هرگز مرغ بينش مردمان زمين، به فراز آسمان دانش او نرسد. پس اگر رفتار امروز پزشک را با گذشته يکسان نبينند جای گفتار نه. چه که هر روز بيمار را روش جداگانه سزاوار. و همچنين پيمبران يزدان هرگاه که جهان را به خورشيد تابان دانش درخشان نمودند به هر چه سزاوار آن روز بود مردم را به سوی خداوند يکتا خواندند... (3)


*********

امروز، روز تبليغ است و کلّ به او مأمور تا مخلصين به مقامی که در کتاب الهی نازل شده فائز شوند "مَنْ اَحيی نَفْسَا فَکَانّما اَحيَی النّاسَ جَميعا" و حياتي که در کتاب الهی مذکور است حيات افئده و قلوب است به عرفان محبوب. اگر نفسی به اين مقام فائز نشود از ميّتين محسوب. لذا بايد در ليالی و ايّام دوستان حقّ جهد بليغ نمايند که شايد گمگشتگان را به سبيل مستقيم هدايت نمايند و تشنگان را از اين رحيق حَيَوان بچشانند. هر نفسی به اين مقام فائز شد، از جواهر وجود لَدَی اللّه مذکور.

از شماتت اعداء و اقتدار اولی البغضاء محزون مباشيد. زود است که اوّل به مدح و ثنا و ثانی به ضعف و فنا تبديل شود. (4)

*********

به ذکر اللّه مأنوس شو و از دونش غافل، چه که ذکرش، انيسی است بی‌نفاق و مونسی است با کمال وفاق، ميهمانی است بی خيانت و همدمي است بی‌ضرّ و جنايت، مُجالسی است امين و مصاحبی است با ثبات و تمکين، رفيقی است با وفا به شأني که هر کجا روی با تو آيد و هرگز از تو نگسلد. غم را به سرور تبديل نمايد و زنگ غفلت بزدايد.

اليوم يومی است که کلمه جذبيّه الهيّه مابين سموات و ارض معلّق و جذب می‌فرمايد جواهر افئده ممکنات را. و آنچه از نفوسي که از امکنه ترابيّه صعود ننموده‌اند حکم ملل قبل و نفی بر آن نفوس من عنداللّه جاری. قسم به آفتاب معانی که اگر مقدار ذرّه‌ای از جوهر، بَل اقلّ در جبلی مستور باشد، البتّه کلمه جذبيّه و فصليّه آنرا جذب نمايد و از جبل فصل کند. (5)

*********

عالم منقلب، و احدی سبب آنرا ندانسته. بَأسا و ضَرّاء احاطه نموده. ارض آرام نخواهد گرفت، مگر به ندای اُسکُنی و لکن نظر به اُسّ اساس سياست الهی و اصول احکام ربّانی در القای کلمه توقّف رفته و مي رود و از قبل اين کلمهء عليا از قلم اعلی جاری و نازل:
خيمه نظم عالم به دو ستون قائم و برپا؛ مکافات و مجازات. نظر به جزای اعمال، خَلق در خسران و وبال مشاهده می‌شوند... تفکّر در انقلابات دنيا نما، لَعَمری لاتَسکن بل تَزداد فيکلِّ يومٍ. هذا ما يُخبرک به الخَبير. خَلق از ندای حقّ و حلاوت آن محروم بوده و هستند، عجب در آنست که از ندای عالم هم محرومند. (6)

*********

سبحانه سبحانه، از او می‌طلبيم عباد خود را مؤيّد فرمايد بر دو امر بزرگ، بعد از عرفان ذات مقدّس و استقامت بر آن: عَبَراتی که از خَشية اللّه نازل شود، قطرات دَمی که در سبيلش بر خاک ريزد. اين دو امر لازال لَدَی العَرش مقبول بوده و هست. و چون ثانی نهی شد، ثالثی بر مقامش نشست و آن انفاق عمر است در سبيل شناسائی او ، بشناسد و بشناساند. (7)


*********

از جمله علامت بلوغ دنيا آنست که نفسی تحمّل امر سلطنت ننمايد. سلطنت بماند و احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نمايد. آن ايّام، ايّام ظهور عقل است ما بين بريّه، مگر آنکه نفسی لاِظهار امر اللّه و انتشار دين او حَمل اين ثقل اعظم نمايد و نيکو است حال او که به حبّ اللّه و امره و لوجه اللّه و اظهار دينه خود را به اين خطر عظيم اندازد و قبول اين مشقّت و زحمت نمايد. اين است که در الواح نازل که دعای چنين سلطان و محبّت او لازم است. (8)

*********

علّت آفرينش ممکنات حبّ بوده، چنانچه در حديث مشهور مذکور که می‌فرمايد: کُنتُ کَنزاً مَخفيّا فَاَحبَبتُ اَن اُعرَف، فَخَلقتُ الخَلق لِکَی اُعرَف. لهذا بايد جميع بر شريعت حبّ الهی مجتمع شوند به قِسمی که به هيچ وجه رائحه اختلاف در ميان احباب و اصحاب نوزد. کلّ ناظر بر حبّ بوده، در کمال اتّحاد حرکت نمايند، چنانچه خلافی مابين احدی ملحوظ نشود. در خير و شرّ و نفع و ضرر و شدّت و رخا جميع شريک باشند. انشاء اللّه اميدواريم که نسيم اتّحاد از مدينه ربّ العباد بوزد و جميع را خلع وحدت و حبّ و انقطاع بخشد. (9)



----------------------------------

یادداشت ها:

1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 169
2) همان مأخذ، ص 171
3) همان مأخذ، ص 172
4) همان مأخذ، ص 174
5) همان مأخذ، ص 182
6) همان مأخذ، ص 186
7) همان مأخذ، ص 187
8) همان مأخذ، ص 191
9) همان مأخذ، ص 203

۱۳۸۷-۰۷-۰۲

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (4)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (4)

ای احمد، دیده را پاک و مقدّس نما تا تجلّیات انوار لانهایات از جمیعِ جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلایش تقلید منزّه کن تا نغمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسانی بشنوی. ای احمد، چشم ودیعهء من است، او را به غبار نفس و هوی تیره مکن. و گوش مظهر جود من است، او را به اَعراض مشتهیه نفسیه از اِصغای کلمه جامعه باز مدار. قلب خزینه من است، لئالی مکنونه آنرا به نفْس سارقه و هوس خائن مسپار. دست علامت عنایت من است، آنرا از اخذ الواح مستوره محفوظه محروم منما. (1)


*********

چون مابین خلق و حقّ و حادث و قدیم و واجب و ممکن به هیچوجه رابطه و مناسبت و موافقت و مشابهت نبوده و نیست، لهذا در هر عهد و عصر کینونت ساذجی را در عالم ملک و ملکوت ظاهر فرماید و این لطیفه ربّانی و دقیقه صمدانی را از دو عنصر خلق فرماید: عنصر ترابی ظاهری و عنصر غیبی الهی. و دو مقام در او خلق فرماید: یک مقام حقیقت که مقام لاینطق الّا عن اللّه ربّه است... و مقام دیگر مقام بشریت است... و این کینونات مجرّده و حقایق منیره، وسایط فیض کلّیه‌اند و به هدایت کبری و ربوبیت عظمی مبعوث شوند که تا قلوب مشتاقین و حقایق صافین را به الهامات غیبیه و فیوضات لاریبیه و نسائم قدسیه از کدورات عوالم ملکیه ساذج و منیر گردانند... تا ودیعه الهیه که در حقایق مستور و مختفی گشته از حجاب ستر و پردهء خفا چون اشراق آفتاب نورانی از فجر الهی سر برآرد... (2)


*********

اگر ناس به دیدهء بصیرت ملاحظه نمایند، مشهود شود که این مِحَن و بلایا و مشقّت و رزایا که بر مخلصین و مؤمنین نازل و وارد است، عین راحت و حقیقت نعمت است. و این راحت و عزّت معرضین از حقّ، نفس مشقّت و عذاب و زحمت است. زیرا که نتیجه و ثمرهء این بلایا، راحت کبری و علّت وصول به رَفرَف اعلی است و پاداش و اثر این راحت، زحمت و مشقّت عُظمی است و سبب نزول در دَرَک سفلی.

پس در هیچوقت و احیان از نزول بلایا و محن محزون نباید بود و از ظهورات قضایا و رزایا، مهموم و مغموم نشاید شد، بلکه به عروة الوثقای صبر باید تمسّک جست و به حبل محکم اِصطبار تشبّث نمود. زیرا اجر و ثواب هر حسنه‌ای را پروردگار به اندازه و حساب قرار فرموده مگر صبر را. (3)


*********

مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی اللّه است، یعنی ارتقاء به مقامی جوید که هیچ شیئی از اشیاء از آنچه در مابین سماوات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننماید. یعنی حبّ شیء و اشتغال به آن، او را از حبّ الهی و اشتغال به ذکر او محجوب ننماید، چنانچه مشهوداً ملاحظه می‌شود که اکثری از ناس، الیوم تمسّک به زخارف فانیه و تشبّث به اسباب باطله جسته و از نعیم باقیه و اثمار شجره مبارکه محروم گشته‌اند... باری مقصود از انقطاع، اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود، بلکه توجّه الی اللّه و توسّل به او بوده و این رتبه به هر قِسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد، اوست انقطاع و مبدأ و منتهای آن. (4)


*********

ای برادر من، تا به مصر عشق در نیائی، به یوسف جمال دوست واصل نشوی و تا چون یعقوب از چشم ظاهری نگذری، چشم باطن نگشائی و تا به نار عشق نیفروزی، به یار شوق نیامیزی و عاشق را از هیچ چیز پروا نیست و از هیچ ضُرّی ضرر نه. از نار، سردش بینی و از دریا خشکش یابی...

عشق هستی قبول نکند و زندگی نخواهد، حیات در ممات بیند و عزّت از ذلّت جوید. بسیار هوش باید تا لایق جوش عشق شود و بسیار سر باید تا قابل کمند دوست گردد. مبارک گردنی که در کمندش افتد و فرخنده سری که در راه محبّتش به خاک افتد. پس ای دوست از نفْس بیگانه شو تا به یگانه پی بری و از خاکدان فانی بگذر تا در آشیان الهی جای گیری. نیستی باید تا نار هستی برافروزی و مقبول راه عشق شوی. (5)


*********

ای دوستان حقّ، کمر خدمت محکم بربندید و اهل آفاق را از مکر و نفاق اهل شقاق حفظ نمائید و اگر به خضوع و خشوع و سایر سجایای حقّ بین عباد ظاهر شوید، ذیل تقدیس از مفتریات ابلیس و مظاهرش طاهر ماند و آلوده نشود و کذب مفترین بر عالمیان ظاهر و هویدا گردد. و اگر نعوذ باللّه، عمل غیر مرضیه از شما مشاهده شود، جمیع به مقرّ قدس راجع است و همان اعمال، مُثبِت مفتریات مشرکین خواهد شد و هذا لحقّ یقین. (6)


*********

وجه عالم بر لامذهبی متوجّه بوده. در کلّ سنین، بل در کلّ شهور، بل در کلّ ایام از ایمان و ایقان و عرفان بعید و به ظنون و اوهام نزدیک و تا مدّتی به این نحو خواهند بود، چنانچه میقات آن در کتاب الهی نازل و ثبت شده. و لکن محزون مباش، چه که اشراقات شمس حقیقت، رطوبات زائده طبیعت را جذب خواهد نمود و تشتّتات حروف را جمع خواهد نمود و این فقره نه مخصوص به این عصر است بلکه از قبل هم چنین بوده... بعد از انقضاء مدّت مذکوره در کتاب، بغتةً امراللّه مرتفع و جمیع به آن متوجّه. (7)


*********

فی الحقیقه اگر نفسی در آنچه از قلم اعلی در این مقامات جاری شده تفکّر نماید، به یقین مبین می داند که مَشعَر ادراک آن عالم در این عالم گذارده نشده تا ادراک نماید و بر حقیقت عارف شود. و لکن این قدر ذکر می‌شود که ارواح مجرّده که حین ارتقاء مُنقَطَعاً عَن العَالَم وَ مُطَهّراً مِن شُبَهاتِ الاُمَم عروج نمایند، لَعَمرُ اللّه انوار و تجلّیات آن ارواح، سبب و علّت ظهورات علوم و حِکَم و صنایع و مایه بقای آفرینش است، فنا آنرا اخذ ننماید و شعور و ادراک و قدرت و قوّت او خارج از احصاء عقول و ادراک است. انوار آن ارواح مربّی عالم و امم است. اگر این مقام بِاَسْرِهِ کشف شود، جمیع ارواح قصد صعود نمایند و عالم منقلب مشاهده گردد. (8)


*********

آفتاب حقیقی، کلمهء الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان منوط به اوست، و اوست روح حقیقی و ماء معنوی که حیات کلّ شیء، از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود. و تجلّی او در هر مرآتی به لَون او ظاهر. مثلا در مرایای قلوب حکما تجلّی فرمود، حکمت ظاهر شد. و همچنین در مرایای افئده عارفین تجلّی فرمود، بدایع عرفان و حقایق تبیان ظاهر شده. جمیع اهل عالم و آنچه در او ظاهر، به انسان قائم و از او ظاهر. و انسان از شمس کلمه ربّانیه موجود. و اسماء حُسنی و صفات علیا طائف حول کلمه بوده و خواهند بود. اوست نار الهی و چون در صدور بر افروخت ما سوی اللّه را بسوخت... (9)


----------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 147
2) همان مأخذ، ص 158
3) همان مأخذ، ص 159
4) همان مأخذ، ص 160
5) همان مأخذ، ص 161
6) همان مأخذ، ص 163
7) همان مأخذ، ص 165
8) همان مأخذ، ص 167
9) همان مأخذ، ص 168

-----------------------------------
معانی لغات مشکله:

بِاَسْرِهِ: به تمام و کمال.
رَفرَف: طبقه، جایگاه. (رفرفِ اعلی: بلندترین جایگاه، بالاترین مقام)
لَعَمرُ اللّه: قَسَم به خدا.
لون: رنگ، گونه، قِسم.
مِحَن: محنت ها، بلایا.
مشعر: قوه ادراک و شعور.

۱۳۸۷-۰۶-۲۹

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (3)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (3)

بر احبّای حقّ القا کن که در کلمات احدی به ديده اعتراض ملاحظه منمائيد، بلکه به ديده شفقت و مرحمت مشاهده کنيد، مگر آن نفوسيکه اليوم در ردّ اللّه الواح ناريّه نوشته. بر جميع نفوس حتم است که بر ردّ مَن ردّ علی اللّه آنچه قادر باشند بنويسند... چه که اليوم نصرت حقّ به ذکر و بيان است نه به سيف و امثال آن... اگر نفسی در ردّ مَن ردّ علی اللّه کلمه‌ای مرقوم دارد، مقامی به او عنايت شود که جميع اهل ملأ اعلی حسرت آن مقام برند و جميع اقلام ممکنات از ذکر آن مقام عاجز... چه که هر نفسی اليوم بر اين امر اقدس ارفع امنع مستقيم شود، مقابل است با کلّ من فی السّموات و الارض. (1)


*********

اليوم دو امر، محبوب و مطلوب است : يکی حکمت و بيان. و ثانی الاستقامة عَلیٰ اَمْر ربّکُمُ الرّحمن. هر نفسی به اين دو امر فائز شد عند اللّه از اهل مدينه بقا محسوب و مذکور. چه که به اين دو امر، امر الهی مابين عباد ثابت شده و خواهد شد. چه اگر حکمت و بيان نباشد، کلّ مبتلا خواهند شد. در اينصورت نفسی باقی نه تا ناس را به شريعه احديّه هدايت نمايد. و اگر استقامت نباشد، نَفَس ذاکر مؤثّر نخواهد بود. (2)


*********

ای دوستان حقّ ، مقصود از حَمْل اين رزايای متواتره و بلايای متتابعه آنکه نفوس موقنه باللّه با کمال اتّحاد با يکديگر سلوک نمايند به شأنيکه اختلاف و اثنينيّت و غيريّت از مابين محو شود... انسان بصير در هيچ امری از امور، نقصی بر او وارد نه. آنچه وارد شود دليل است بر عظمت شأن و پاکی فطرت او. مثلاً اگر نفسی للّه خاضع شود از برای دوستان الهی، اين خضوع فی الحقيقه به حقّ راجع است، چه که ناظر به ايمان او است باللّه. در اينصورت اگر نفس مقابل به مثل او حرکت ننمايد و يا استکبار از او ظاهر شود، شخص بصير به علوّ عمل خود و جزای آن رسيده و مي رسد و ضرّ عمل نفْس مقابل به خود او راجع است. و همچنين اگر نفْسی بر نفْسی استکبار نمايد، آن استکبار به حقّ راجع است. (3)


*********

رنج را در راه حضرت يزدان راحت دان. هر دردی در راه او درمانيست بزرگ. و هر تلخی، شيرين و هر پَستی، بلند. اگر مردمان بيابند و بدانند، جانْ رايگان در راه اين رنج دهند. اين رنج، مفتاح گنج است. اگر در ظاهر منکر است، در باطن پسنديده بوده و هست. (4)


*********

ای بندگان، تن، بی روان مرده است و دل، بی‌ياد يزدان پژمرده. پس به ياد دوست بياميزيد و از دشمن بپرهيزيد. دشمن شما چيزهای شما است که به خواهش خود آنرا يافته‌ايد و نگاه داشته‌ايد و جان را به آن آلوده‌ايد. جان برای يادِ جانان است، آنرا پاکيزه داريد. زبان برای گواهی يزدان است، آن را به ياد گمراهان ميالائيد. (5)


*********

يزدان پاک می‌فرمايد: آنچه در اين روز پيروز، شما را از آلايش پاک نمايد و به آسايش رساند، همان راه، راهِ من است. پاکی از آلايش، پاکی از چيزهائی است که زيان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد. و آن پسنديدن گفتار و کردار خود است اگر چه نيک باشد. و آسايش هنگامی دست دهد که هر کس خود را نيک خواه همه روی زمين نمايد. (6)


*********

دوست يکتا می‌فرمايد: راهِ آزادی باز شده بشتابيد و چشمه دانائی جوشيده از او بياشاميد. بگو ای دوستان، سراپرده يگانگی بلند شد، به چشم بيگانگان يکديگر را نبينيد. همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. به راستی می‌گويم هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بيفزايد، پسنديده آفريننده بوده و هست. بگو ای مردمان در سايه داد و راستی راه رويد و در سراپرده يکتائی درآئيد. (7)


*********

در خاتم انبياء روح ماسواه فداه، تفکّر نمائيد. چون آن نيّر حقيقی به اراده الهی از افق حجاز اشراق نمود، احزاب اعراض نمودند و بر سفک دم اطهرش قيام کردند. وارد شد بر آن حضرت آنچه که عيون ملأ اعلی گريست و افئده مخلصين و مقرّبين محترق گشت. بايد در سبب و علّت اعتراض تفکّر نمود... شکّی نبوده و نيست که اگر مظاهر اوامر الهی و مصادر احکام ربّانی موافق و مطابق آنچه در دست قومست از اشارات ظهور و اخبار و نصوص ظاهر می‌گشتند، احدی اعراض نمی‌نمود، بلکه کلّ فائز می‌شدند به آنچه که از برای او از عدم بوجود آمده‌اند و از نيستی بحت بات به طراز هستی مزيّن گشته‌اند. (8)


*********

چون ابواب عرفان و وصول به آن ذات قِدم مسدود و ممنوع شد، محض جود و فضل در هر عهد و عصر، آفتاب عنايت خود را از مشرق جود و کرم بر همه اشياء مستشرق فرموده و آن جمال عزّ احديّه را از مابين بريّه خود منتخب نمود و به خلعت تخصيص، مخصوص فرموده لأجل رسالت تا هدايت فرمايد تمام موجودات را به سلسال کوثر بی زوال و تسنيم قدس بی‌مثال تا جميع ذرّات اشياء از کدورات غفلت و هوی پاک و مقدّس شده به جبروت عزّ لقا که مقام قدس بقاست درآيند. اوست مرآت اوّليّه و طراز قدميّه و جلوه غيبيّه و کلمه تامّه و تمام ظهور و بطون سلطان احديّه و جميع خلق خود را به اطاعت او که عين اطاعة اللّه است مأمور فرموده. (9)


----------------------------------

یادداشت ها:

1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 123
2) همان مأخذ، ص 128
3) همان مأخذ، ص 129
4) همان مأخذ، ص 131
5) همان مأخذ، ص 134
6) همان مأخذ، ص 138
7) همان مأخذ، ص 139
8) همان مأخذ، ص 142
9) همان مأخذ، ص 145

۱۳۸۷-۰۶-۱۲

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (2)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (2)

رگِ جهان در دست پزشک دانا است. درد را می‌بیند و به دانائی درمان می‌کند. هر روز را رازی است و هر سَر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده می‌شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده خودبینی سرمست شده‌اند پزشک دانا را از او باز داشته‌اند. اینست که خود و همهء مردمان را گرفتار نموده‌اند، نه درد می دانند نه درمان می‌شناسند. راست را کژ انگاشته‌اند و دوست را دشمن شمرده‌اند. بشنوید آواز این زندانی را. بایستید و بگوئید ، شاید آنان که در خوابند بیدار شوند... (1)


*********

ای احزاب مختلفه، به اتّحاد توجّه نمائید و به نور اتّفاق منوّر گردید. لوجه اللّه در مقرّی حاضر شوید و آنچه سبب اختلاف است از میان بردارید تا جمیع عالم به انوار نیر اعظم فائز گردند و در یک مدینه وارد شوند و بر یک سریر جالس. این مظلوم از اوّل ایام الی حین مقصودی جز آنچه ذکر شد نداشته و ندارد. شکّی نیست جمیع احزاب به افق اعلی متوجّهند و به امر حقّ عامل، نظر به مقتضیات عصر، اوامر و احکام، مختلف شده و لکن کلّ مِنْ عِنْدِ اللّه بوده و از نزد او نازل شده. و بعضی از امور هم از عِناد ظاهر گشته. باری به عَضُد ایقان، اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و به اتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید. (2)


*********

و در مقامی حضرت موجود در سبب و علّت اوّلیه سکون و راحت امم و عَمار عالم می‌فرماید: "لابدّ بر اینست مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند و آن اینست که دول عظیمه برای آسایش عالم به صلح محکم متشبّث شوند و اگر مَلِکی بر مَلِکی برخیزد، جمیع متّفقاً بر منع قیام نمایند. در اینصورت عالم، محتاج مهمّات حربیه و صفوف عسکریه نبوده و نیست الّا عَلی قَدَر یحفظونَ بِهِ مَمالِکَهُم وَ بُلدانَهُم.

اینست سبب آسایش دولت و رعیت و مملکت. انشاء اللّه ملوک و سلاطین که مرایای اسم عزیز الهی‏اند به این مقام فائز شوند و عالم را از سطوت ظلم محفوظ دارند. (3)


*********

ای برادر من، شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قدم گذارد، باید در بدایت امر قلب را که محلّ ظهور و بروز تجلّی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیرهء علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزّه فرماید و صدر را که سریر ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید و همچنین دل را از علاقهء آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیه و صُوَر ظلّیه مقدّس گرداند، به قِسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید، چنانچه الیوم اکثری به این دو وجه از وجه باقی و حضرت معانی باز مانده‌اند... (4)


*********

ای اهل عالم، همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. به کمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائید. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد. حقّ آگاه، گواه این گفتار بوده و هست. جهد نمائید تا به این مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانیست فائز شوید. این قصد سلطان مقاصد و این اَمَل ملیک آمال. و لکن تا افق آفتاب عدل از سحاب تیره ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشکل به نظر می‌آید. (5)


*********

ای اهل بها، با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمائید. اگر نزد شما کلمه و یا جوهریست که دون شما از آن محروم، به لسان محبّت و شفقت القاء نمائید و بنمائید، اگر قبول شد و اثر نمود، مقصد حاصل و الّا او را به او گذارید و دربارهء او دعا نمائید نه جفا.

لسان شفقت، جذّاب قلوب است و مائدهء روح و به مثابه معانیست از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی. (6)


*********

هر نفسی الیوم مأمور است که به حکمت و بیان، اهل امکان را به حقّ دعوت نماید و به استقامت کبری بر امر مالکِ اسماء قیام کند، قیامی که او را قعود اخذ نکند و نعاق مشرکین او را مضطرب ننماید. قسم به آفتاب افقِ امر، هر نفسی که الیوم به ذکر و ثنای حقّ، مابین خلق ناطق شد او از قائمین مذکور است و لو در فراش مستریح باشد. (7)


*********

ای عباد، اگر در این ایام مشهود و عالَم موجود فی الجمله امور بر خلاف رضاء از جبروت قضا واقع شود دلتنگ مشوید، که ایام خوش رحمانی آید و عالَمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع این ایام و عوالم، قسمتی مقدّر و عیشی معیّن و رزقی مقرّر است. البتّه به جمیع آنها رسیده فائز گردید. (8)


*********

جهد کن که شاید نَفْسی را به شریعه رحمن وارد نمائی. این از افضل اعمال عند غنی متعال مذکور. و به شأنی بر امر الهی مستقیم باش که هیچ امری تو را از خدمتی که به آن مأموری منع ننماید، اگر چه مَنْ عَلَی الاَرْض به معارضه و مجادله برخیزند.

مثل اریاح باش در امر فالِقُ الاَصْباح. چنانچه مشاهده می‌نمائی که اریاح نظر به مأموریت خود بر خراب و معمور مرور می‌نماید. نه از معمور مسرور و نه از خراب محزون، و نظر به مأموریت خود داشته و دارد. احبّاء حقّ هم باید ناظر به اصل امر باشند و به تبلیغ آن مشغول شوند، للّه بگویند و بشنوند، هر نفسی اقبال نمود آن حسنه به او راجع و هر نفسی که اعراض نمود جزای آن به او واصل. (9)

----------------------------------

یادداشت ها:

1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 82
2) همان مأخذ، ص 84
3) همان مأخذ، ص 87
4) همان مأخذ، ص 90
5) همان مأخذ، ص 95
6) همان مأخذ، ص 96
7) همان مأخذ، ص 103
8) همان مأخذ، ص 111
9) همان مأخذ، ص 115

-----------------------------------
معانی لغات مشکله:

اَمَل: امید، آرزو (جمع: آمال)
سَریر: عرش، تخت، تخت سلطنت.
عَضُد: بازو، یاور و مُعین.
عَمار: بقا، سلامت، حفظ، صلح و امان.
فالِقُ الاَصْباح: پدید آورنده صبح ها، خالق متعال.
قعود: نشستن، از کاری باز ماندن.

۱۳۸۷-۰۶-۰۸

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای عبد علی...

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای عبدِ علی، مولای خویش را ملاحظه نما...

هوالابهی

ای عبدِ علی، مولای خویش را ملاحظه نما که در سبیل جمال قدم چه جانفشانی نمود و روح را به چه ارزانی مبذول فرمود. سینۀ چون سینا را سپر تیر بلا کرد و هدف سهم جفا. قلب چون آفتاب را آماج رَصاص و نشانگاه صد هزار گلولۀ پر شعلۀ جانگداز نمود، پس من و تو چه باید نمائیم؟

حیف نباشد که ناز کنیم و خویش را به بیگانه و خویش دمساز نمائیم؟ در فکر آسودگی جان و کام دل و راحتِ وجدان افتیم؟

لاوالله! پس باید اقلّاً جانی قربان نمائیم و هَوی و هَوس را کنار نهیم، پیمانه ای از آن محیط عظیم بنوشیم، بویی از آن گلشن نصیب بریم، شَرَری از آن نار محبتُ الله بهره گیریم. نه آنکه حکایتی بشنویم و روایتی استماع نماییم که فلان جانفشانی نمود و دیگری خویش را قربانی کرد، آن یک، جام ِ اَلَست به دست گرفت و دیگری در خُمخانه الهی، سرمست شد. از روایت، ثمری نه. پس باید قدمی در این میدان نهاد و کأسی نوشید...
عبدالبهاء عباس

منبع: (نشریه پیام بهائی، ش 175، ص 2)

---------------------------------
معانی لغات:

سینا: محلی که خداوند با حضرت موسی توسط درختی شعله ور، تکلم فرمود. در اینجا در تشبیه و کنایه منظور قلب انسان است که محل فیوضات رحمانی است.
سهم: تیر
آماج: هدف
رَصاص: سُرب، در اینجا گلولۀ سربی
لاوالله: نه قسم به خدا
محیط: اقیانوس
شرر: شرار، جرقّه
الست: روز اول و زمانیکه ابتدا ندارد، روزیکه خداوند به خلایق فرمود: " اَلَستُ بِرَبّکُم" یعنی آیا من خدای شما نیستم؟

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای بنده بهاء، سرهاست که...

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای بنده بهاء، سَرهاست که...

هوالله

ای بنده بهاء، سَرهاست که در پای آن دلبر یکتا افتاده و جان هاست که در سبیل آن معشوق حقیقی در میدان وفا، فدا گشته. این از مقتضای عشق و محبّت است و از شُروط انجذاب و خُلّت.

یوسف رحمانی به چاه کنعانی افتاد و مسیح نورانی، سَر ِِ دار بیاراست. سیّد حَصور، حنجر به خنجر بخشید و سَروَر ابرار، شهیدِ دشتِ کربلا گردید. سلطان وفا، هدف هزار تیر جفا شد. جمال ابهیٰ، صد هزار بلایا تحمل فرمود و آثار زهر، همیشه در دو پهلوی مبارک ظاهر بود. حضرت قُدّوس در مشهد فدا "سُبّوحٌ قدّوسٌ ربُّ الملائکة و الرّوح" فرمود و جناب باب "فَدَیتُکَ روحی یا رَبّ الاَرباب" ندا کرد. سلطانُ الشّهداء و محبوبُ الشّهداء، زمین را به خون نازنین رنگین نمود و شهدای خراسان به قربانگاه عشق شتافتند. شهیدان یزد در مَهدِ وفا، مقرّ گزیدند و جانبازان اصفهان، مانند بازان به اوج شهادت پریدند.

مقصود این است که این از مقتضای حضرت عشق است و باید چنین باشد و الّا هر خاری، دَم از عالم گُل زند و هر جزئی، آهنگ کُل از حنجر بر آرد. هر خسیسی خود را شخص نفیس شِمُرَد و هر اسیر طبیعتی، خود را مَظهر حقیقت داند. لِهذا امتحان به میان آید و افتتان رُخ بگشاید و صادق از کاذب، ممتاز گردد. وَ عَلیکَ التّحیّة و الثّناء. عبدالبهاء عباس

(مجموعه آثار مبارکه مخصوص محافل تذکّر، ص 124)

۱۳۸۷-۰۶-۰۴

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (1)

گزیده ای از آثار حضرت بهاءالله: آیات الهی (1)

يا اهل بهاء، شما مشارق محبّت و مطالع عنايت الهی بوده و هستيد. لسان را به سَبّ و لعن ِ احدی مَيالائيد و چشم را از آنچه لايق نيست حفظ نمائيد. آنچه را دارائيد بنمائيد، اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و الّا تعرّض باطل. ذُروه بنفسه مقبلين الی اللّه المُهَيمن القَيّوم. سببِ حزن مشويد تا چه رسد به فساد و نزاع.

اميد هست در ظلّ سدرهء عنايت الهی تربيت شويد و بِما اَرادهُ اللّه عامل گرديد. همه اوراق يک شجريد و قطره‌های يک بحر. (1)


*********

اصحاب صفا و وفا بايد با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نمايند، چه که معاشرت، سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظم عالم و حيات امم است. طوبی از برای نفوسی که به حبل شفقت و رأفت متمسّکند و از ضغينه و بغضاء فارغ و آزاد.

اين مظلوم اهل عالم را وصيّت می نمايد به بردباری و نيکوکاری. اين دو، دو سراجند از برای ظلمت عالم و دو معلّمند از برای دانائی امم. طُوبیٰ لِمَنْ فازَ وَ وَيلٌ لِلغافِلين. (2)


*********

علم به منزله جناح است از برای وجود و مرقاتست از برای صعود؛ تحصيلش بر کلّ لازم و لکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند نه علومی که به حرف ابتداء شود و به حرف منتهی گردد. صاحبان علوم و صنايع را حقّ عظيم است بر اهل عالم. يَشْهَدُ بِذلِکَ اُمّ البَيان فِی المَآب نَعيماً لِلسّامِعين. فی الحقيقه، کَنز حقيقی از برای انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بَهجت و انبساط. کَذلِک نَطَقَ لِسانُ العَظمَة فِی هذا السِّّجنِ العَظيم. (3)


*********

به راستی می‌گويم حفظ مُبين و حِصن متين از برای عموم اهل عالَم، خَشيّة اللّه بوده. آنست سبب اکبر از برای حفظ بشر و علّت کبری از برای صيانت وَریٰ. بلی در وجود آيتی موجود و آن انسان را از آنچه شايسته و لايق نيست منع می‌نمايد و حراست می‌فرمايد و نام آن را حيا گذارده‌اند؛ و لکن اين فقره مخصوص است به معدودی ، کلّ دارای اين مقام نبوده و نيستند. (4)


*********

عطيّهء کبری و نعمت عظمی در رتبهء اُولیٰ خِرد بوده و هست. اوست حافظ وجود و مُعين و ناصر او. خرد پيک رحمن است و مظهر اسم علّام. به او مقام انسان ظاهر و مشهود. اوست دانا و معلّم اوّل در دبستان وجود و اوست راهنما و دارای رتبهء عليا. از يُمن تربيت او عنصر خاک دارای گوهر پاک شد و از افلاک گذشت. اوست خطيب اوّل در مدينهء عدل و در سال نه جهان را به بشارت ظهور منوّر نمود. اوست دانای يکتا که در اوّل دنيا به مرقاة معانی ارتقاء جست و چون به ارادهء رحمانی بر منبر بيان مستوی، به دو حَرف نطق فرمود: از اوّل بشارت وعد ظاهر و از ثانی خوف وعيد و از وعد و وعيد، بيم و اميد باهِر و به اين دو اساس نظم عالم محکم و بر قرار. تعالی الحکيم ذوالفضل العظيم. (5)


*********

يا حزبَ اللّه، به خود مشغول نباشيد. در فکر اصلاح عالم و تهذيب امم باشيد. اصلاح عالم از اعمال طيّبهء طاهره و اخلاق راضيهء مرضيّه بوده. ناصر امر، اعمالست و مُعينش اخلاق. يا اهل بهاء، به تقوی تمسّک نمائيد. هذا ما حَکَمَ بِهِ المَظلوم و اختاره المُختار.

ای دوستان سزاوار آنکه در اين بهار جانفزا، از باران نيسان يزدانی، تازه و خرّم شويد. خورشيد بزرگی پرتو افکنده و ابر بخشش سايه گسترده. با بهره کسی که خود را بی بهره نساخت و دوست را در اين جامه بشناخت. بگو اهريمنان در کمينگاهان ايستاده‌اند. آگاه باشيد و به روشنائی نام بينا از تيرگيها خود را آزاد نمائيد.

عالم بين باشيد نه خودبين. اهريمنان نفوسی هستند که حائل و مانعند مابين عباد و ارتفاع و ارتقاء مقاماتشان. (6)


*********

دينُ اللّه و مذهبُ اللّه، محض اتّحاد و اتّفاقِ اهل عالَم از سماء مشيّت مالکِ قِدَم نازل گشته و ظاهر شده، آن را علّت اختلاف و نفاق مکنيد.

سبب اعظم و علّت کبری از برای ظهور و اشراقِ نيّر ِ اتّحاد، دين الهی و شريعهء ربّانی بوده و نموّ عالم و تربيت امم و اطمينانِ عباد و راحت مَنْ فِی البِلاد از اصول و احکام الهی. اوست سبب اعظم از برای اين عطيّهء کبری. کأس زندگانی بخشد و حيات باقيه عطا فرمايد و نعمت سرمديّه مبذول دارد. (7)


*********

ای اهل عالَم، شما را وصيّت می‌نمايم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شماست. به تَقْوَی اللّه تمسّک نمائيد و به ذيل معروف تشبّث کنيد.

به راستی می‌گويم، لسان از برای ذکر ِ خير است. او را به گفتار زشت مَيالائيد؛ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَف. از بعد بايد کلّ بِما يَنْبَغی تکلّم نمايند. از لعن و طعن و ما يَتَکَدّرُ بِهِ الاِنْسان اجتناب نمايند... امروز روزيست بزرگ و مبارک. آنچه در انسان مستور بوده، امروز ظاهر شده و می‌شود.

مقام انسان بزرگ است اگر به حقّ و راستی تمسّک نمايد و بر امر ثابت و راسخ باشد. انسان حقيقی به مثابه آسمانْ لَدَی الرّحمن مشهود. شمس و قمر، سمع و بصر و انجم او اخلاق منيره مضيئه. مقامش اَعْلَی الْمَقام و آثارش مربّی امکان. (8)


*********

مقصود از کتابهای آسمانی و آيات الهی آنکه مردمان به راستی و دانائی تربيت شوند که سبب راحت خود و بندگان شود. هر امری که قلب را راحت نمايد و بر بزرگی انسان بيفزايد و ناس را راضی دارد مقبول خواهد بود. مقام انسان بلند است اگر به انسانيّت مزيّن، و الّا پست‌تر از جميع مخلوق مشاهده می‌شود. بگو ای دوستان امروز را غنيمت شمريد و خود را از فيوضات بحر تعالی محروم ننمائيد. از حقّ می‌طلبم جميع را به طراز عمل پاک و خالص در اين يوم مبارک مزيّن فرمايد.
انّه هُوَ المُختار. (9)

------------------------------

یادداشت ها:
1) مجموعه آیات الهی جلد 1، صفحه 4
2) همان مأخذ، ص 5
3) همان مأخذ، ص 8
4) همان مأخذ، ص 10
5) همان مأخذ، ص 13
6) همان مأخذ، ص 21
7) همان مأخذ، ص 24
8) همان مأخذ، ص 29
9) همان مأخذ، ص 80