۱۳۸۷-۰۶-۰۸

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای بنده بهاء، سرهاست که...

لوحی از حضرت عبدالبهاء: ای بنده بهاء، سَرهاست که...

هوالله

ای بنده بهاء، سَرهاست که در پای آن دلبر یکتا افتاده و جان هاست که در سبیل آن معشوق حقیقی در میدان وفا، فدا گشته. این از مقتضای عشق و محبّت است و از شُروط انجذاب و خُلّت.

یوسف رحمانی به چاه کنعانی افتاد و مسیح نورانی، سَر ِِ دار بیاراست. سیّد حَصور، حنجر به خنجر بخشید و سَروَر ابرار، شهیدِ دشتِ کربلا گردید. سلطان وفا، هدف هزار تیر جفا شد. جمال ابهیٰ، صد هزار بلایا تحمل فرمود و آثار زهر، همیشه در دو پهلوی مبارک ظاهر بود. حضرت قُدّوس در مشهد فدا "سُبّوحٌ قدّوسٌ ربُّ الملائکة و الرّوح" فرمود و جناب باب "فَدَیتُکَ روحی یا رَبّ الاَرباب" ندا کرد. سلطانُ الشّهداء و محبوبُ الشّهداء، زمین را به خون نازنین رنگین نمود و شهدای خراسان به قربانگاه عشق شتافتند. شهیدان یزد در مَهدِ وفا، مقرّ گزیدند و جانبازان اصفهان، مانند بازان به اوج شهادت پریدند.

مقصود این است که این از مقتضای حضرت عشق است و باید چنین باشد و الّا هر خاری، دَم از عالم گُل زند و هر جزئی، آهنگ کُل از حنجر بر آرد. هر خسیسی خود را شخص نفیس شِمُرَد و هر اسیر طبیعتی، خود را مَظهر حقیقت داند. لِهذا امتحان به میان آید و افتتان رُخ بگشاید و صادق از کاذب، ممتاز گردد. وَ عَلیکَ التّحیّة و الثّناء. عبدالبهاء عباس

(مجموعه آثار مبارکه مخصوص محافل تذکّر، ص 124)

هیچ نظری موجود نیست: